چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۹ – ۱۸:۵۴ با آمریکا مذاکره کنیم یا نه؟
«تعامل» ممکن است در مقطعی کارآمد باشد و در مقطعی دیگر «تقابل و مواجهه سخت» گزینه مناسبتری برای تعقیب هدف باشد. با این اوصاف دوگانه تعامل یا تقابل دوگانه ای جعلی و از جنس همان آفت مطلق انگاری به عرصه سیاست و ساحت سیاستورزی است.
خبرگزاری فارس ــ یادداشت میهمان؛ امیر صمدی: برای تبیین و فهم دقیق بایسته های مذاکره بین ایران و آمریکا ابتدا به ساکن باید سطح منازعه را بررسی کنیم. دشمنی ایران و آمریکا را در سه سطح میتوان بررسی کرد:
لایه اول مربوط به سیاست های مختلف دولت ها علی الخصوص در حوزه سیاست خارجی است. در این سطح اگرچه درگیری هایی وجود دارد اما ریشه اختلاف در این لایه قابل بحث نیست. تجربه های تاریخی به وضوح نشان داده که تغییر دولت در ایران و تغییر رویکرد یا نگرش در مقابل آمریکا هیچ تحولی در راهبرد های کلان این کشور در مواجهه با ایران ایجاد نمیکند.
لایه دوم مربوط به راهبرد های نظام مثل تصمیم نظام در جهت دستیابی به فناوری هسته ای یا حمایت جمهوری اسلامی از نظام بشار اسد یا حضور فعالانه جبهه مقاومت با پشتیبانی ایران در منطقه است. اگرچه در این لایه سیاست های شدیداً مناقشهبرانگیزی بین ایران و آمریکا وجود دارد اما ریشه مناقشه فراتر از این سطح است.
لایه سوم مربوط به ارزش های بنیادین دو نظام ایران و آمریکاست. ریشه منازعه ایران و آمریکا را میتوان در این سطح جستوجو کرد. برای فهم این لایه باید ماهیت انقلاب اسلامی را مورد ارزیابی قرار دهیم.
اتفاقی که بعد از پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی افتاد این بود که نظم تک قطبی جدیدی با محوریت آمریکا در جهان حکمفرما شد به طوری که کنش گری کشورهای دیگر در چارچوب این نظم و در جهت اصول راهبردی و منافع ملی آمریکا ترسیم شده بود. اگر کشوری از نظم تعریف شده آمریکا عدول یا تخطی کند به عنوان عنصر نامطلوب معرفی شده و باید «تغییر رفتار» دهد.
انقلاب اسلامی ایران اولین و شدیدترین چالش علیه این نظم مستقر بود، چون یک انقلاب عظیم تمدنی با دامنه تاثیر وسیع در مقیاس جهانی شکل گرفته بود. بر این مبنا مواجهه امروز ما با آمریکا یک مواجهه تمدنی است. گفتمان برآمده از انقلاب رسماً و علناً نظم موجود را به چالش کشیده و معتقد است که این نظم در جهت منافع قدرت های بزرگ است. نظم جهانی یعنی اینکه ما در چارچوب منافع آمریکایی رفتار کنیم که با ما تعارض منافع دارد. پذیرش این نظم یعنی بدل شدن به چرخ دنده های سلطه سیاسی استعمار غرب و تبدیل شدن به یکی از اقمار نظام تک قطبی جهانی. در یک کلام؛ رفتار بر اساس هنجارهای آمریکا. چنین کنشگری نه منافع ملی ما را تأمین میکند و نه با ارزش های دینی ما همخوانی دارد.
مسئله دیگری که باید مورد تبیین قرار بگیرد این است که آیا امکان هرگونه مذاکره و برقراری رابطه با آمریکا سلب میشود درحالی که سطح درگیری و اختلاف مربوط به عرصه ایدئولوژی است؟ در ضمن پاسخ به این سؤال باید توجه داشت که هیچ تقدم و تأخری به لحاظ اولویت بین منافع ملی و اصول ایدئولوژیکی وجود ندارد و این دو یک کل به هم پیوسته ای هستند که در یک جهت ارزیابی میشوند به شرط آنکه در موضع دقیق و در زمان صحیح بکار گرفته شود. این یک تعارف نیست؛ اگر نتوانیم حافظ منافع ملی خود باشیم در بلندمدت قادر نخواهیم بود موقعیت خود را در مناسبات منطقه ای و بین المللی تثبیت کنیم و طبعاً دنبال کردن ملاحظات گفتمانی بسیار سخت و هزینهمند خواهد بود.
بدین ترتیب سیاست خارجی باید توامان در خدمت ارزش ها و منافع ملی قرار بگیرد. مواجهه صرفا ایدئولوژیک منافع را قربانی میکند، ضمن اینکه بی توجهی به اصول ارزشی موجودیت جمهوری اسلامی را به عنوان یک نظام گفتمان محور و اسلامی به مخاطره میاندازد. کما اینکه رهبری از سه عنصر عزت، حکمت و مصلحت در تبیین دیپلماسی موفق و انقلابی یاد کردند. لذا مطلق انگاری در عرصه سیاست بزرگترین آفت سیاستورزی است.
شما میتوانید آمریکا را شیطان بزرگ بدانید و با این شیطان بزرگ حتی مذاکره کنید تا بتوانید منافعتان را تأمین کنید. اما آنچه باید مبنای تعاملات قرار بگیرد این است که مذاکره با آمریکا یا هر کشور دیگری در چارچوب منافع ملی تعریف شود. بر این اساس اصل مذاکره فی نفسه اصالت ندارد. مذاکره بما هو «مذاکره» اصل نیست بلکه ابزاری است برای رسیدن به هدف. بدین ترتیب این ابزار ممکن است براساس مقتضیات نظام بین الملل و بازیگران و کنشگران بین الملی و تغییر دولت ها دچار دگرگونی شود.
«تعامل» ممکن است در مقطعی کارآمد باشد و در مقطعی دیگر «تقابل و مواجهه سخت» گزینه مناسبتری برای تعقیب هدف باشد. با این اوصاف دوگانه تعامل یا تقابل دوگانه ای جعلی و از جنس همان آفت مطلق انگاری و نگاه صفر و صدی به عرصه سیاست و ساحت سیاستورزی است. یکی از اشتباهات آقای روحانی این بود که کشور را شرطی کرده و بازوی رسانه ای دولت با القا و برجسته سازی این گزاره که «اگر با آمریکا مذاکره کنیم تمام مشکلاتمان حل میشود و اگر مذاکره نکنیم قطعاً مشکلات، لاینحل به قوت خود باقی خواهند ماند» اقتصاد و معیشت مردم را به طور مطلق به مذاکره با آمریکا گره زد. این رویکرد به طور طبیعی دو پیامد داخلی و خارجی داشت:
پیامد داخلی این بود که جامعه را در حالت تعلیق نگه داشته و کشور چندین سال منتظر نتیجه مذاکرات بود به نحوی که از فرصتهای پیشرفت غافل شده و از ظرفیت های موجود در تعامل با کشورهایی که بیشترین مواضع و منافع مشترک با جمهوری اسلامی داشتند استفاده نشد. پیامد خارجی هم این بود که دشمن را به این برآورد رساند که دولت هیچ ایده ای بجز مذاکره برای حل مشکلات کشور ندارد.
نتیجتا زیاده خواهی های مکرر دشمن، عقب نشینی های پیوسته تیم دیپلماسی را به دنبال داشته و طرف مقابل توانست ابتکار عمل را در دست گرفته و مسیر مذاکرات را به نفع خود جهت دهی کند. مذاکره در شرایط فشار یعنی شما هیچ ابزاری برای چانه زنی و امتیازگیری از طرف مقابل ندارید. اینها جزو بدیهیات روابط بین الملل است. توجه به این گزاره ها بسیار مهم است و چنانچه برای مذاکره با آمریکا به دنبال یک پاسخ دم دستی و ژورنالیستی «بله یا خیر» به سیاق بعضی سیاسیون باشیم صرفاً خودفریبی کرده ایم.
انتهای پیام/
بازار
اخبار کسب و کار
به گزارش گروه ورزشی خبرگزاری دانشجو، در آخرین دیدار لیگ برتر انگلیس پیش از پایان…