فرهنگ و هنر

حضرت زینب (س)؛ صدای رسای امیدبخش تاریخ اسلامی در مصائب

به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، دومین همایش بین‌المللی حضرت زینب (س) روز چهارشنبه 16 آبان به همت اندیشکده زنان و خانواده اندیشگاه عالی تجربه نگاری انقلاب اسلامی در دانشگاه جامع امام حسین (ع) در تهران برگزار شد. در اختتامیه این همایش دکتر فریبا علاسوند به واکاوی جایگاه انسان، تاریخ و جامعه در اندیشه سیاسی الهی حضرت زینب کبری سلام الله علیها پرداخت. مشروح سخنان وی در این همایش را از نظر می‌گذرانید:

ما به دلایل مختلف، اطلاعات زیادی درباره این وجود گران‌قدر که دختری از دو معصوم و حاصل پیوند الهی و آسمانی حضرت امیرالمؤمنین (ع) و حضرت فاطمه زهرا (س) است، در اختیار نداریم. کاش شرایط زندگی اهل بیت (ع) به گونه‌ای بود که لحظه‌به‌لحظه و جزئیات زندگی و سلوک این بزرگواران، به ویژه حضرت زینب کبری (س)، برای ما روایت می‌شد. با این حال، همین یک سال حضور حضرت زینب (س) در برابر دیدگان و ناظران، برای کسانی که در جستجوی الگویی والا و بی‌نظیر از زندگی بانویی از بانوان اسلام هستند، به نظر می‌رسد که کافی باشد.

دوستان عزیز، شاید برخی از شما آگاه باشید که از دغدغه‌های ذهنی من وجود نازنین حضرت زینب کبری(س) و بیان چیزی است که در اندیشه‌های سیاسی و الهی و معنوی و ملکوتی حضرت زینب کبرا وجود دارد و در طول 20 سال گذشته و شاید بیشتر یکی از موضوعات مورد اهتمام خود من گفتن و نوشتن درباره این بانوی بزرگوار است.

انسان؛ سنگ بنای هر تحول اجتماعی

این سه محوری که قصد دارم درباره آن صحبت کنم، در واقع برگرفته از فرمایشات حضرت زینب کبری (س) در خطبه‌ها و سخنانی است که در جریان واقعه عاشورا ایراد فرمودند. زینب کبری (س) همچون دریایی جوشان است که اتصال به این سرچشمه برای بانوان ما می‌تواند بسیار الهام‌بخش باشد.

اولین نکته‌ای که در خطبه‌ها و سخنان باقی‌مانده از حضرت زینب (س) برای من بسیار تأثیرگذار است و اهمیت ویژه‌ای دارد، توجه عمیق ایشان به مسئله انسان است. هر اقدامی که بخواهیم انجام دهیم، مانند بنیان‌گذاری یک اقتصاد، پایه‌گذاری سیاستی جدید، طراحی تئوری‌های اجتماعی، ساختن جامعه‌ای پویا، یا سامان‌دهی رسانه، اساس و سنگ بنای همه این‌ها، انسان است.

جوامع انسانی که از انسان‌هایی مختار تشکیل شده‌اند، انسان‎هایی که می‌توانند از همه خوبی‌ها طفره بروند، و یا می‌توانند از همه بدی‌ها طفره بروند و علیرغم تمام شرایط بیرونی، خوب یا بد زندگی بکنند؛ بنابراین انسان حساس‌ترین نقطه و اساسی‌ترین سنگ بنایی است که می‌توان درباره آن صحبت کرد.

تحلیل انسان‌شناختی حضرت زینب (س) از واقعه عاشورا

گاهی اوقات که درباره خانواده صحبت می‌کنم، می‌گویم خانواده می‌تواند شکاف تمدنی ایجاد کند؛ یعنی جامعه‌ای که خانواده‌محور است با جامعه‌ای که ضد خانواده است، دو تمدن متفاوت با فرهنگ، سیاست و اقتصادی متفاوت به وجود می‌آورد. این موضوع پیچیده‌ای نیست، اما نکته مهم این است که پیش درآمد همین خانواده افراد هستند. چیزی که در خطبه‌های حضرت زینب (س) برای من بسیار فوق‌العاده است، توجه عمیق ایشان به مسئله انسان است.

قدرت فردی در ایجاد تغییرات بزرگ اجتماعی

شاید کمتر کسی تصور کند که چگونه در بزنگاه‌های حادثه عاشورا و در مجلس یزید، طلیعه سخن حضرت زینب کبری (س) بر محور مباحث اخلاقی و انسان‌شناختی است. اما اگر به اینکه توجه کنیم که وقتی قدرت فرد به فرد انسان‌ها روی هم جمع می‌شود یک قدرت سیاسی بزرگ درست می‌کند؛ ارزش این تحلیل عمیق انسان‌شناختی حضرت زینب (س) به‌خوبی آشکار می‌شود.

از دروغ تا حقیقت؛ رجزخوانی یزید سرمست از قدرت و عکس العمل حضرت زینب(س)

یزید در مقام قدرت‌نمایی، پس از وقوع حادثه‌ای که تا آن زمان چنین ابعادی از معصوم‌کشی و اهانت به خاندان اهل بیت (ع) در تاریخ اسلام دیده نشده بود؛ هم به نحوی تلاش می‌کند واقعیت‌ها را تحریف کند و هم به نحوی واقعیت‌ خود را برملا می‌کند. یزید سرمست از قدرت، در حال رجزخوانی حماسی خودش البته در کنج عافیت و در گوشه‌ای از حکومتش، شعری می‌خواند که یک بیت آن مهم و معروف است؛ یزید می‌گوید: " لعبت هاشم بالملک" یعنی بنی‌هاشم با پادشاهی بازی کرد وگرنه خبری از آسمان نیست؛ پیغمبری وجود ندارد؛ همه این‌ها دروغ است.

این‌ها را که بیان می‌گوید، همان حضرت زینبی (س) که ما عادت داریم تنها به ذکر برخی از ویژگی‌های ایشان بپردازیم؛ مثلاً زمانی که می‌خواستند به سمت بقیع بروند یا به جایی که مستحب بود، مثلاً حضرت امیر (ع) می‌فرمودند که پسرها زودتر بروند، حسن و حسین (ع) زودتر بروند، چراغ‌ها را خاموش کنند تا کسی پیکر حضرت زینب (س) را نبیند. اما همان زینب در مقابل کسانی که به دنبال تحریف حقیقت بودند، روایت است که می‌گوید: "فقامت زینب بنت علی بن ابی‌طالب (ع) و قالت کذا و کذا."

بیرون زدن نفاق جریان کفر و ظلم و آشکار شدن خصومت‌ها

یعنی وقتی که همه‌چیز به انتها می‌رسد و وضعیت به نقطه بحرانی می‌رسد، آنجا که تشت رسوایی از بام می‌افتد و یزید در مقام خلافت مسلمین، می‌گوید که همه‌چیز دروغ بود، وحی نبود، پیغمبری نبوده و اصولاً این جریان ظلم و کفر که دیگر پرده نفاق هم به کارش نمی‌آید، آشکارا بیرون می‌زند؛ حضرت چه عکس‌العملی نشان می‌دهند؟

حضرت زینب کبری (س) اگر آن همه قربانی داده است، برای هدفی متعالی بوده است؛ همان هدف متعالی که دین رسول الله (ص)، قرآن و وحی است. بنابراین، در چنین لحظه‌ای جایی برای سکوت یا حرکت مخفیانه نیست. اینجا باید همه‌چیز فاش و آشکار باشد. حضرت زینب (س) تمام قد می‌ایستد و خطبه خود را آغاز می‌کند.

بسیاری از افراد از انتهای خطبه حضرت زینب (س) شروع می‌کنند، اما من به ندرت دیده‌ام کسی به این موضوع توجه کند؛ البته شاید اطلاعات من ناقص باشد، ولی زینب (س) از کجا شروع می‌کند؟ حادثه عاشورا را چگونه تحلیل می‌کند؟ آیا او این حادثه را صرفاً به عنوان یک امر اجتماعی تحلیل می‌کند؟ آیا حادثه را به عنوان یک بی‌اعتنایی به امر کلامی امامت مطرح می‌سازد؟ یا اینکه نه، حضرت زینب (س) تمام آنچه که رخ داده و به فاجعه‌ای بزرگ در امت اسلامی تبدیل شده است را از نقطه‌ای مهمتر و اساسی‌تر تحلیل می‌کند یعنی آنجایی که تحولی در فرد انسان رخ داده است؛

رابطه گناه و جنایات؛ چرا بعضی از انسان‌ها از ارتکاب جنایت احساس گناه نمی‌کنند؟

وقتی یزید در مقام خلافت مسلمین می‌گوید اسلام دروغ بوده و سپس به سر مطهر امام حسین (ع) اشاره می‌کند و با دندان‌های حضرت بازی می‌کند، حضرت زینب (س) از همین جا شروع می‌کند. ایشان می‌فرماید که اصلاً مسئله چیز دیگری است. حضرت زینب (س) این امر بزرگ و هولناک را در مقیاسی ظاهراً کوچک می‌آورد و تحلیل می‌کند. ایشان می‌فرمایند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَصَلَّى اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ وَآلِهِ أَجْمَعِینَ صَدَقَ اللَّهُ كَذَلِكَ یَقُولُ: ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاءُوا السُّوَءَ أَنْ كَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِئُونَ». حضرت زینب (س) می‌فرمایند که من اینطور حادثه را می‌فهمم و چقدر به آیات قرآن استناد می‌کنند.

حضرت زینب(س) می‌فرمایند وقتی انسان‌ها گناه می‌کنند و نه فقط گناه؛ تعبیر من از عبارت «أَسَاءُوا السُّوَءَ» به معنای انبار کردن گناه یعنی گناه روی گناه آوردن است. گناه روی گناه آوردن یعنی چی؟ یعنی کسانی که گناه می‌کنند و توبه نمی‌کنند و بین گناهان آنها چیزی به نام پشیمانی و ندامت وجود ندارد؛ چون اگر انسان‌ها گناه کنند اما وجدانشان درد بگیرد، نفس اماره و نفس لوامه‌شان بیدار باشد و به خاطر گناهی که کرده‌اند پشیمان شوند، گناهشان کاهش پیدا می‌کند. اما اگر کسی این کار را نکند و از پشیمانی و ندامت دوری کند، گناه روی گناه انباشته می‌شود.

اثر روانشناختی توبه نکردن و انبار کردن گناه، این است که انسان‌ها به قدری مکدر می‌شوند که حضرت زینب (س) در وسط خطبه خود می‌فرمایند: «غَیْرَ مُتَّاَثِّم وَ لَا مُسْتَعْظِم»، یعنی بدون اینکه احساس کنند کار مهم و سنگینی انجام می‌دهند، بدون اینکه احساس گناه کنند، اعمال شنیع و جنایت‌های بزرگ انجام می‌دهند. در چنین وضعیتی تمام حسگر‌های باطنی انسان نابود شده است.

اسرائیل؛ اژدهایی که از وجود انسان‌ها سربرمی‌آورد

چه اتفاقی می‌افتد؟ این شخص شهید است، این شهید پسر فاطمه (سلام‌الله‌علیها) است، فاطمه دختر رسول‌الله (ص) است. اما تو بدون اینکه احساس ناراحتی کنی یا حتی کمی احساس کنی که این کار نادرست است؛ «مُنْتَحِیاً عَلی ثَنایا اَبِی عَبْدِاللهِ سَیِّدِ شَبابِ اَهْلِ الجَنَّهِ» به راحتی به سر مطهر امام حسین (ع) جسارت می‌کنی و اصلاً ناراحت نمی‌شوی؛ چرا؟ چون حسگرهای تو از بین رفته است. برخی می‌گویند که به خاطر قدرت است، اما حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) فراتر از این‌ها را می‌فرمایند: تو تمام احساسات و عواطف انسانی و الهی و وجود انسانی خودت را از بین بردی. و این اتفاق چگونه رخ داده است؟ با گناه کردن و توبه نکردن.

شاید در ابتدا این امر به نظر ساده بیاید، اما همین امور ساده را فراموش می‌کنیم و از درون انسان‌ها اژدهایی سر بر می‌آورد که چهل هزار نفر، که دو سوم آن‌ها زن و کودک هستند، کشته می‌شوند؛ اما آن فرد اصلاً ناراحت نیست و حتی سرمست و خوشحال است و هیچ نگرانی‌ای هم نمی‌کند. این یک نکته بسیار مهم است. شاید کسی فکر کند که این تنها یک تعبیر خرد و ساده از دیدگاه تربیتی اسلام است اما درواقع یک استراتژی و راهبرد برای جامعه‌ای است که می‌خواهد به آینده نگاه کند.

تمدن اسلامی از درون انسان‌ها ساخته می‌شود: اهمیت تربیت اخلاقی در ساخت تمدن اسلامی

جامعه‌ای که می‌خواهد به آینده نگاه کند و شعارهای بزرگی مانند «تمدن اسلامی» را سر می‌دهد، باید بداند که تمدن اسلامی برگرفته از عملیات عامل های انسانی یعنی حاصل عمل انسان‌هاست. این عامل‌های انسانی اگر حرام بخورند، اگر گناه کنند، اگر توبه نکنند و گناه را روی گناه انبار کنند، به هیچ وجه قادر نخواهند بود آجر روی آجر تمدن اسلامی بگذارند. بلکه برعکس، یک فرد که شاید در موقعیت‌های بالا و مهمی قرار دارد، مثلاً آقازاده است ناگهان از دل همین گناهان بیرون می‌آید و پیامی برای ما می‌فرستد. چرا؟ چون این مسئله بسیار مهم است.

روایت‌ها زیاد است؛ امام صادق (ع) فرمودند: انسانی که گناه می‌کند، یک نقطه تاریک و سیاه (نقطه اسود) در وجودش ایجاد می‌شود. اگر توبه کند، پاک می‌شود، ولی اگر توبه نکند، گناه بعدی بزرگتر می‌شود. سپس قرآن را می‌خواند ولی از آن بهره‌ای نمی‌برد، دعا نمی‌کند، مناجات و نجوا با خداوند ندارد، و کار خیر برای او مضحک می‌شود. همانطور که حضرت (ع) می‌فرمایند، اگر کسی یک کار درست انجام دهد، کار خیر انجام دهد، یا وظیفه شرعی و اخلاقی خود را به درستی انجام دهد، نقطه‌ای سفید (نقطه بیضا) در وجود او ایجاد می‌شود.

این نکته مهم است که قبل از اینکه عمل ما در فضای اجتماعی و جامعه منعکس شود، قبل از اینکه در سطح امت اثر بگذارد، ابتدا در درون ما منعکس می‌شود و نیت‌ها و درون ما را می‌سازد. اگر این آدم ساخته نشود، نمی‌تواند جامعه را بسازد.

مقاومت؛ ریزش ها و رویش ها

پس این بحث در جای خود بحث بسیار مهمی است. من این مسئله را زیاد مطرح کرده‌ام، اما چون جلسه امروز مربوط به بحث مقاومت است، می‌خواهم به نکته دیگری اشاره کنم. حضرت زینب کبری (سلام‌الله‌علیها) در حوزه مباحث انسان‌شناسی خود، در یک قوس عجیبی از حداکثر تا حداقل، مسئله را بیان کرده‌اند. فرمودند که یک طرف از اضلاع این مسئله، مانند یزید است که گناه روی گناه انباشته کرده و حالا دین را انکار می‌کند؛ طرف دیگر، اصحاب حسین (علیه‌السلام) هستند.

جایی که عبیدالله بن زیاد از حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) پرسید: چطور دیدی کار خدا را با برادرت؟ این سوال بسیار مهم است. عبیدالله بن زیاد نمی‌فهمد که چه می‌پرسد؛ هدف او زخم زبان زدن است. در مقابل حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) هم درواقع به او جواب نمی‌دهند، بلکه به تاریخ، به انسان‌های فهیم و باهوش، و به ما پاسخ می‌دهند.

حضرت زینب کبری (سلام‌الله‌علیها) از آنچه دیده‌ سخن می‌گوید و در این میان، جمله‌ای مهم را بیان می‌کند: «ما رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا»؛ من جز زیبایی ندیدم. عبیدالله معنای کلام را نفهمید گفت شاعری دختر شاعر؛ اما در این لحظات حساس و دردناک، حضرت نه شعر می‌گوید و نه در حال اظهار احساسات شاعرانه است، بلکه از یک واقعیت بزرگ پرده برمی‌دارد. او می‌فرماید که آنچه دیدم زیبا بود، و این زیبایی به چیزی فراتر از ظواهر بیرونی اشاره دارد.

عبیدالله نمی‌فهمد که چه می‌گوید و تلاش دارد تا از حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) انتقاد کند و او را به "شاعری" متهم نماید. اما حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) در واقع از یک حقیقت معنوی سخن می‌گوید که تنها با چشم دل قابل دیدن است.

فردی می‌تواند در انسانیت آن‌قدر سقوط کند که حتی خدا را انکار کند، در حالی که در مقام خلیفه مسلمین است. در مقابل، ممکن است فردی دیگر آن‌قدر در مسیر انسانیّت و حقیقت پرواز کند که به چنین اتفاقی دست یابد؛ چه اتفاقی؟ اتفاق شهادت. حضرت دارد عظمت و زیبایی شهادتی را که دیده و رویت کرده را روایت می‌کند؛ وگرنه آیا کشتن امام حسین (علیه‌السلام) زیبایی داشت؟ مسلماً نه. آیا تشنگی، آتش زدن لباس‌ها، کشیدن گوشواره‌ها، یا به شهادت رساندن کودکان و زنان، زیبایی داشت؟ هیچ‌کدام از این‌ها زیبا نیست. این‌ها نمادهای وحشتناک‌ترین شکل ظلم و دنائت بشری است. حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) می‌فرمایند آن چیزی که شما با چشم سر دیدید که تنها کشتن بود و سر بریدن و قطعه قطعه کردن اما من لحظه عروج و شهادت را دیدم؛ من حرکت زنده حی شهید به دنیای حیات مطلق دیدم.

حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) بر این نکته تأکید می‌کند که آنچه شما با چشم‌های مادی خود می‌بینید، حقیقت ندارد. در حالی که شما کشتن و سر بریدن و خونریزی می‌بینید، من لحظه عروج شهید را می‌بینم. همان‌طور که قرآن می‌فرماید: «فَلا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا» (پس کسانی که در راه خدا کشته شدند، گمان مکنید مرده‌اند)، حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) می‌فرمایند من لحظه استبشار شهید را دیدم.

کارخانه انسان سازی مقاومت

حضرت زینب کبری (سلام‌الله‌علیها) می‌فرماید دو جبهه وجود دارد: کاری به ساز و برگ نظامی آن‌ها نداشته باشیم؛ کاری به هواپیماهای اف 35، آنها نداشته باشیم؛ یک طرف جبهه‌ای است که در آن خلوص، استشهاد و فداکاری وجود دارد و دیگری جبهه‌ای است که دنیاطلبی و فریبکاری را در خود جای داده است. این دو جبهه با هم فرق می‌کنند.

یکی از این جبهه‌ها انسان‌هایی هستند که دل و قلب و ذهنشان را اصلاح و آباد کرده‌اند؛ در این جبهه، حسین (علیه‌السلام) می‌جوشد، هدایت می‌کند و راهنمایی می‌کند. در مقابل، جبهه‌ی دیگر چیزی جز ضلالت ندارد. در یکی از این جبهه‌ها، افراد آدم‌هایی را می‌کشند و طرف مقابل یعنی میراث داران شهادت زیر آوارها قرآن می‌خوانند. و چه اتفاقی می‌افتد؟ در غربی‌ترین نقطه جهان، کسی که اصلا با خدا آشنا نیست؛ شخصی که قبلاً آتئیست بوده، از صوت قرآن او، از مقاومت و خلوص او به خدا ایمان می‌آورد و موحد می‌شود. این کار انسان است.

کسی کاری نکرده یعنی مردم غزه دارند کشته می‌شوند؛ مردم در لبنان دارند کشته می‌شوند؛ اما در حالی که آن‌ها دارند در روزمره خودشان مرگ را تجربه می‌کنند اما این مرگ متعالی و هدفمند و پرمعنا است؛ در این مرگ، خدا و قرآن حضور دارند، همیاری و همکاری وجود دارد. و این انسان‌ها هستند که انسان‌ها را می‌سازند.

تلاش های دنیای تزویر زیر آوارهای غزه مدفون خواهد شد

رسانه های قدرتمند جهان تلاش می‌کنند دروغ و اطلاعات نادرست به خورد مردم بدهند ولی اهداف آنها آرام آرام زیر آوارهای غزه مدفون می‌شود. این مسئله انسانیت است که حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) در کلماتشان به آن اشاره دارند.

انسان سازی قدم اول تمدن سازی؛ کودکان و نوجوان ها و جوان ها را دریابیم

می‌خواهم بگویم که نباید فقط حرف‌های درشت و شعارگونه بزنیم؛ درشت‌ترین حرف این است که خودمان را آباد کنیم و اصلاح کنیم. اگر کسی می‌خواهد به نقطه‌ای به نام تمدن اسلامی برسد، باید ابتدا ابزار آن یعنی عوامل انسانی این تمدن را بسازد. این عوامل انسانی همان بچه‌ها، فرزندان، نوجوانان و جوانان ما هستند؛ همان‌هایی که از آن‌ها غفلت کرده‌ایم. با آن ساختار عظیم آموزش و پرورش، با آن دانشگاه‌های بزرگ، اما متأسفانه تهذیب در آن‌ها وجود ندارد.

نقش ویژه قلب و عواطف در شکل‌گیری شخصیت انسانی

حضرت زینب کبری سلام‌الله‌علیها در خطبه‌ شام به یکی از مسائل مهم اشاره می‌کنند. بعد از اینکه حضرت بیان می‌کنند که چگونه خداوند به کافران مهلت می‌دهد و سنت الهی در این زمینه چیست، حضرت در ادامه می‌فرمایند که چگونه ممکن است یک نفر به کسانی که دستشان به خون شهدا آغشته است، امید ببندد؟ حضرت می‌فرمایند: "چطور ممکن است کسی که در محیطی پر از کینه و دشمنی با اهل بیت (ع) رشد کرده باشد، از او کمکی به ما برسد؟" این جمله‌ی حضرت بسیار حائز اهمیت است. ما گاهی فکر می‌کنیم اگر به افراد آموزش بدهیم، آن‌ها یاد می‌گیرند و خوب می‌شوند. قطعا آموزش و ارتقاء آگاهی مهم است، اما باید بدانیم که انسان‌ها عمدتا بر اساس مفروضات خود عمل نمی‌کنند. انسان‌ها بیشتر بر اساس قلب‌های خود، محبت‌ها و کینه‌های درونی‌شان عمل می‌کنند. آدم‌ها بر محور کینه‌ها یا بر محور محبت‌های خودشان دور هم جمع می‌شوند و آن قدر که محبت و کینه، انگیزه و حرکت ایجاد می‌کنند، دانش چنین کاری را انجام نمی‌دهد.

ما در کشورمان جوانانی داریم که کشورشان و دستاوردهایش به وضوح جلوی چشمشان است، اما متأسفانه به دلیل تأثیر رسانه‌های بیگانه و جنگ روانی که ایجاد کرده‌اند، احساس می‌کنند از همه طرف ظلم دیده‌اند. او نمی‌بیند که در این کشور و با امکانات حداکثری که سیستم به او داده درس خوانده و پیشرفت کرده، به این دلیل است که قلب و عواطف آن‌ها تحت تأثیر چیزهای دیگر قرار گرفته است.

حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) به درستی فرموده‌اند که اگر فردی در جامعه‌ای رشد کند که پر از کینه و دشمنی نسبت به اهل بیت (علیهم‌السلام)، دین و قرآن باشد، نمی‌تواند محب و دلبسته اهل بیت باشد.

قدرت فضای اجتماعی: چرا هیأت‌ها برای تربیت و رشد معنوی انسان‌ها مفید هستند؟

چرا فضای هیأت‌ها خوب هستند؟ چرا جنگیدن با هیأت‌ها بد است؟ چرا حضرت فرموده‌اند: «بیوت أذن الله أن ترفع»، این‌ها نکات بسیار مهمی هستند. «بیوت» یعنی خانه‌ای که اتمسفرش پر از محبت به اهل بیت و قرآن است.

شخصی می‌گفت: خودت را خیلی خسته نکن، از یک سنی به بعد، فرزندت می‌رود در گروه دوستانش و هر حرفی به او بزنی، از یک گوش می‌گیرد و از گوش دیگرش در می‌رود. از کجا یاد می‌گیرد؟ از دوستانش. فقط یک کار کن؛ بچه‌ات را بگذار بین دوستان خوب، خود به خود درست می‌شود. این حرف، خیلی منطقی است و اساساً حرف امیرالمؤمنین(ع) را بیان می‌کند، اما اکنون خارجی‌ها این را مطرح می‌کنند. یعنی آن فضای اجتماعی که دولت یا عناصر فرهنگی می‌سازند، اگر در آن فضا کینه، بغض، و دشمنی با اهل بیت، قرآن، امر ولایت و نظام به فرد القا شود، اصلاً فکر نکنیم که نتیجه‌اش فردی خواهد شد که برای این جریان حق سرباز بشود.

پس باید آدم‌ها را با اصلاح همان محیطی که در آن تنفس می‌کنند به سوی خودمان جذب کنیم. این نکته‌ای است که در فرمایشات حضرت زینب کبری(سلام‌الله‌علیها) نیز به‌طور ضمنی به آن اشاره شده و شواهد متعددی برای آن وجود دارد.

سرنوشت تاریخ در دست انسان‌های متعالی است

مسئله‌ بعد تاریخ است؛ مسئله تاریخ همواره موضوعی مهمی بوده است. پایان تاریخ و آغاز آن، دو سوال مهم هستند که انسان‌ها همیشه با آن مواجه بوده‌اند. از زمانی که فلسفه سقراط مطرح شد تا امروز، این سوالات همچنان در ذهن بشر وجود دارند: «ما از کجا آمده‌ایم و به کجا می‌رویم؟» این‌ها سوالاتی درباره تاریخ و سرنوشت بشر است. پرسش‌هایی مانند: «جهان چه خواهد شد؟»، «ترامپ اگر رای آورد، چه می‌شود؟»، «آینده ایران چه می‌شود؟»، «غزه چه می‌شود؟»، «لبنان چه می‌شود؟»، «آینده جهان چگونه رقم می‌خورد؟»، «دلار چه می‌شود؟»، «سرنوشت بشریت چه خواهد بود؟» همه‌ی این‌ها پرسش‌هایی است که مردم از تاریخ و آینده دارند.

یکی از خدمت‌های بزرگ رسانه به نظام شیطان؛ القای این باور به مردم بوده که آینده و سرنوشت جهان در دست کسانی است که صاحب پول و قدرت هستند. در مقابل، اسلام از همان آغاز خود اعلام کرد که جریان تاریخ در دست انسان‌های متعالی و کسانی است که در مسیر خلوص و تقوا حرکت می‌کنند. قرآن کریم به صراحت بیان کرده که یک گروه کوچک، اگر در راه حق باشد، می‌تواند گروه بزرگ را شکست دهد: «فِئَةٌ قَلِیلَةٌ تَغْلِبُ فِئَةٌ كَثِیرَةً»، و همچنین فرمود: «العَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ».

در حالی که برخی معتقدند که تاریخ همواره در یک حرکت مارپیچی و سینوسی، با فراز و فرود مداوم، در حال چرخش و یک تسلسل است و نمی‌توان به نتیجه‌ی نهایی آن فکر کرد، قرآن کریم نظریه‌ای کاملاً متفاوت دارد و تئوری تاریخی خاص خود را بیان کرده است.

افسانه های هزاره سوم و سرگشتگی انسان امروز

برخی افراد، مانند ترقی‌خواهان و مدافعان مدرنیته، معتقدند که ما به سوی یک آینده‌ی درجه یک حرکت می‌کنیم. یادم هست زمانی که بچه بودم، شاید در کلاس سوم یا چهارم دبستان بودم، قبل از انقلاب، فیلم‌هایی نمایش می‌دادند مثل "مرد 6 میلیون دلاری" یا "زن استثنایی". این فیلم‌ها به نوعی سال 2000 را به عنوان نقطه عطفی نشان می‌دادند که قرار بود در آن سال بشر از رنج‌ها، بیماری‌ها و شکست‌ها خداحافظی کند. آنها به سال 2000 به عنوان افسانه‌ای نگاه می‌کردند که آغاز دوران جدیدی برای انسانیت است.

سال 2000 آمد و حالا چند دهه از آن گذشته است. در این سال‌ها، بدترین نوع جنگ‌ها با بی‌رحمانه‌ترین شکل‌ها، گسترده‌ترین فقرها و عجیب‌ترین بیماری‌های مسری در جهان تجربه شدند و وعده‌های نظریه‌پردازان برای پیشرفت و ترقی تحقق نیافت. انسان امروز هیچ وقت به اندازه‌ی حالا در طول تاریخ بشریت دچار سردرگمی و بلاتکلیفی نبوده است. حتی در گذشته انسان‌های بت‌پرست و توتم‌پرست که به بت‌های خود اعتقاد داشتند، تکلیفشان با خودشان روشن بود. آنها می‌دانستند که عاقبتشان به پرستش بت‌ها و توتم‌هایشان وابسته است. اما امروز انسان در جایی قرار گرفته که تکلیف او با هیچ چیزی مشخص نیست.

زینب؛صدای رسای تئوری امیدبخش تاریخ اسلامی در اوج مصائب

در میان این تئوری‌ها، تئوری تاریخ قرآن که حضرت زینب کبری (سلام‌الله‌علیها) بیان می‌کند، سراسر دلگرمی و امید است. این خطبه برای چه زمانی است؟ زمانی است که زینب کبری هجده داغ از عزیزانش به دل دارد. زمانی است که زینب مادر و خواهر شهید است، زمانی که تنها یک شهید او حسین بن علی (علیه‌السلام) است. زمانی که زینب کبری اسیر است. در چنین شرایطی، صدای رسای تئوری تاریخ اسلامی به گوش می‌رسد. حضرت فرمودند: «فَکِدْ کَیْدَکَ، وَ اسْعَ سَعْیَکَ، وَ ناصِبْ جُهْدَکَ، فَوَاللهِ لا تَمْحُو ذِکْرَنا، وَ لا تُمِیتُ وَحْیَنا»، یعنی تو هرکار توانستی کردی؛ من می‌گویم بیشتر انجام بده؛ اما نمی‌توانی این نام را بمیرانی و این پرچم را پایین بکشی.

شهادت فرماندهان مقاومت؛ نقطه آغاز و تداوم

تعجب می‌کنم از مسلمانانی که می‌ترسند؛ ما قبل از شهادت سید حسن نصرالله نمی‌توانستیم بعد از شهادت او را برای لبنان و محور مقاومت تصور کنیم. سید حسن نصرالله رفت، کما اینکه قبل و بعد از شهید بزرگوار حاج قاسم سلیمانی، اصلاً برایمان قابل تصور نبود.

حتی پیش از این‌ها، امام (ره) را به یاد دارم؛ ما نوجوان بودیم وقتی امام رحلت فرمودند، فکر می‌کردیم که دنیا به پایان رسیده است. اما انسان‌ها هرچقدر که ایمانشان قوی‌تر باشد و قرآن را به معنای واقعی کلمه باور کنند، می‌فهمند که دنیای الهی همیشه در نقطه آغاز و تداوم است. همیشه، حتی وقتی که امام روی زمین را می‌کشند و زن و بچه‌اش را اسیر می‌کنند، این وقایع به انسان مؤمن قدرت روحی می‌دهد. این امید او را برای شروع بعدی آماده می‌کند.

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوزده − 5 =

دکمه بازگشت به بالا