شوق را رد کردهایم و از فراق کربلا/ کارمان دارد به مرز جان سپردن میرسد
سرودههای آیینی شاعران کشورمان با حال و هوای اربعین حسینی تقدیم میشود.
به گزارش مشرق، اربعین امسال دور از حرمیم و لیاقت نداشتیم تا در جوار حرم اباعبداللهالحسین(ع) باشیم؛ در این روزها که حال و هوایمان اربعینی است و دلمان هوای کربلا دارد، چند سروده از شاعران آیینی کشورمان با یادی از مصرع معروف «گرچه دوریم به یاد تو سخن میگوییم» تقدیم میشود:
عادل حسین قربان
هرچند همیشه، کربلا را خواندم
از خیلِ عظیمِ زائران جاماندم
یک عمر به شوقِ دیدن خوابِ حرم
این جسمِ غریبِ خویش را خواباندم
در حسرتِ روی کربلا میگریم
آنقدر که چشمِ خویش را خشکاندم
با قافلهی حسین در خواب و خیال
همراه شدم، سرودِ غربت خواندم
ریزهخورِ خوان کربلا بودم و حیف
با معصیت و گناه خود را راندم
امسال دوباره نامِ من "زائر" نیست
خسران زدهام! حسین برگرداندم
یک روز قدم قدم کنارِ جابر
در راهِ حرم…، خوش است ما را آن دم
مرضیه عاطفی
بر پای خسته میدهد تاب و توان تا کربلا
موکب به موکب میرود با زائران تا کربلا
با گریه حسرت میخورم بر آنکه هر سال اربعین
شد همقدم با حضرتِ صاحب-زمان(عج) تا کربلا
بر پرچم سبزش نوشته یا لَثارات الحُسین(ع)
چون از عمو عباس ِ(ع) خود دارد نشان تا کربلا
یاد علی اکبر(ع) میافتد تا که میبیند جوان
بیتاب، گریه میکند با هر اذان تا کربلا
تا بر گلوی طفل شش ماهه میافتد چشم او
با اشک، خیره میشود بر آسمان تا کربلا
یادِ رقیه(س)، یادِ آن دردانه بی آب و نان
بر دستهای کودکان دادهست نان تا کربلا
هر لحظه یادِ شام حالش میشود آشوب تر
از داغ عمّه زینبش(س) شد روضه خوان تا کربلا
از داغ تلّ و مقتل و گودال دارد میرود-
غرق عطش با هروله بر سر زنان تا کربلا
بر خاک مینشیند و میخوانَد از خدّالتریب
با هر فرازِ «ناحیه» دادهست جان تا کربلا!
ولیالله کلامی زنجانی
ای حامیان مکتب هل من معین سلام
جاماندگان قافله اربعین سلام
قومی پیاده بر حرم یار میروند
حسرتکشان قبر امام مبین سلام
زینب چه کرده با دل مشتاق شیعیان
گویند زائران همه، بانوی دین سلام
زینب اگر نبود شکوهِ شرف نبود
او را دهد فرشته ز عرش برین سلام
زینب اگر نبود کنون کربلا نبود
از او به ما رسیده شکوه آفرین سلام
آداب اربعین و زیارت نوشته شد
زینب به شه چو داد به صوت حزین سلام
اسلام را سلام جهتدار زنده کرد
لبیک بود معنی آن بهترین سلام
زینب مرام باش که تا مکتبی شوی
لبیک یاحسین بگو زینبی شوی
ای عاشق ولا همه دم "یاحسین"بگو
سرباز کربلا همه دم "یاحسین" بگو
فریاد تو به خرمن وهّابی آتش است
کن آتشی به پا همه دم "یاحسین" بگو
ازعاشقان باشرف بیست میلیونی
بشنو همین ندا همه دم "یاحسین" بگو
هرماه ما محرم و هرشهر کربلاست
کن دین خود ادا همه دم "یاحسین" بگو
فریاد یا حسین شهیدان شنیدنی است
با لشگر خدا همه دم "یاحسین" بگو
آنانکه پیروان وفادار زینبند
گویند از وفا همه دم "یاحسین" بگو
روحالله قناعتیان
چه شد عزیز دلم بینمان فراق افتاد …
و آن چه را که نمیباید اتفاق افتاد …
چقدر غنچه نرگس که یک به یک پژمرد
چقدر میخـک و مـریم، کـف اتاق افتاد
نیامدی و رسید "اربــعین" و جا ماندم
دلم هـوای تو کرد و دوباره طاق افتاد
میان مـا و نجـف، راه سبـزِ مشـّایه
پیاده رفتنِ تا، "کــربلا" فراق افتاد
شب زیارتـیِ جـدّتان، هـمین هـفته
اگـر گـذار شمــا، در ره عــراق افتـاد …
تورا به عّمه سه ساله، که از پدر جا ماند
تورا به صورت ماهش که در محاق افتاد
همین که اذن دخول از لب تو جاری شد
همین که چشم قشنگت بر آن رواق افتاد…
بخوان "زیـارت عـشق" و سلام ما برسان
بگو که این دل عاشـق به اشتیـاق افتاد
عادل حسینقربان
دیدهگریان، دل غمین، یادش بخیر
تربتِ آن سرزمین، یادش بخیر
بارشِ رحمت، میانِ جادهها
از یَسار و از یمین، یادش بخیر
مردمی که باور و آیینشان
با یقین گشته عجین، یادش بخیر
آبِ رو را، آبروداری ز شوق،
پاک میکرد از جبین، یادش بخیر
التماسِ مردِ صحرایی که گفت:
یک نفس، با من نِشین، یادش بخیر
گوشها، پر از "هَلَب زُوّار" بود
آن نوای خوش طنین، یادش بخیر
جایجایِ جاده، پیدا گشته بود
دستِ حق از آستین، یادش بخیر
طعمِ شیرینِ زیارت، عطرِ وصل
ظهرِ روزِ اربعین، یادش بخیر
مرضیه عاطفی
شوق را رد کردهایم و از فراق کربلا
کارمان دارد به مرز جان سپردن میرسد!
محمود مربوبی
از فراق من و دلدار چهل روز گذشت
از شب آخر دیدار چهل روز گذشت
از همان شب که زن و بچهی دلخونت را
من شدم قافله سالار چهل روز گذشت
از شبی تلخ که همراه یتیمان بودم
وسط شعله گرفتار چهل روز گذشت
از شب شام غریبان که زمین میافتاد
پسرت با تن تبدار چهل روز گذشت
از غروبی که تنت زیر سم مرکب رفت
من شدم بیکس و بییار چهل روز گذشت
از غروبی که دو تا دخترکانت مُردند
پشت یک بوتهای از خار چهل روز گذشت
وای بر من ز شب غارت معجرهامان
دور از چشم علمدار چهل روز گذشت
از جسارت به من و هلهلهی نامردان
وسط کوچه و بازار چهل روز گذشت
از قد خم شده و موی سپیدم پیداست
چه بر این سینهی خونبار چهل روز گذشت
من که یک روز جدا از تو شدم، پژمردم
باورم نیست که این بار چهل روز گذشت
تو خودت از سر نی خوب تماشا کردی
که چه بر زینب غمخوار چهل روز گذشت
مصطفی محمدی
وای از آن روز که از یاد تو غافل بشویم
بندهی جای دگر عاطل و باطل بشویم
نوکرانت همه با عزت وُ آقا شدهاند
کاش ما هم به غلامی تو قابل بشویم
کشتی امن تویی ساحل دنیا گرداب
نکند ما همه دلبستهی ساحل بشویم
گر نگاهی ز کرم بر همه عشاق کنی
همگی صاحب جود و همه فاضل بشویم
رحمت واسعه ات دست همه میگیرد
گر ز اخلاص به درگاه تو سائل بشویم
قسمت ما که نشد کرب و بلا عاشورا
اربعین کاش به دیدار تو نائل بشویم…