سیاسی

ماجرای تغییر نام میدان «ژاله» به میدان «شهدا»/حمله پهلوی به صف نانوایی در حکومت نظامی 17 شهریور57

جمعه ۱۷ بهمن ۱۳۹۹ – ۲۰:۳۶ ماجرای تغییر نام میدان «ژاله» به میدان «شهدا»/حمله پهلوی به صف نانوایی در حکومت نظامی 17 شهریور57

برنامه تلویزیونی سرچشمه با حضور «رضا محمدی‌نیا» استاد دانشگاه و از شاهدان عینی واقعه 17 شهریورماه سال 57 از شبکه پنجم سیما به روی آنتن رفت.

ماجرای تغییر نام میدان «ژاله» به میدان «شهدا»/حمله پهلوی به صف نانوایی در حکومت نظامی 17 شهریور57

به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری فارس، برنامه تلویزیونی سرچشمه با حضور «رضا محمدی‌نیا» استاد دانشگاه و از شاهدان عینی ۱۷شهریورماه سال ۵۷ به از شبکه پنجم سیما به روی آنتن رفت.

محمدی‌نیا در ابتدای این برنامه ضمن اشاره به اتفاقات بعد از دیماه 56 اظهار داشت: در طول مبارزات دهه 50که عموما مبارزات بخشی عمده‌اش به مبارزات دانشگاه و بخشی هم به مبارزات حوزوی مربوط می شد، تقریبا فضای فعالیت‌ها در مبارزات حوزه ای با دانشگاهی فاصله زیادی با هم داشت.

وی افزود: در مجموع در دهه 50 این قرابت‌ها بیشتر می‌شد ولی این تفاوت وجود داشت ولی در سال 56 شهادت فرزند حضرت امام و پخش شدن ماجرای شهادت ایشان و مراسماتی که برای یادبود ایشان برگزار شد، ‌شکل مبارزه را مقداری تغییر داد.

این استاد دانشگاه ادامه داد: امام یک مرجع شناخته شده بود و فرزند ایشان به طور مشکوکی به شهادت رسیده بود و انعکاس آن بین مردم به این مسئله عمق بیشتری می‌داد، فلذا حضور مردمی در مراسمات ختم ایشان چشم‌گیر بود و به دنبال این مراسم‌ها ظاهرات‌هایی برگزار شد.

محمدی‌نیا در پاسخ به سوالی درمورد نماز عید فطر به امامت شهید مفتح در قیطریه در شهریورماه 57و برخی مراسمات آن سال و همچنین اتفاقات رمضان 57 و تفاوت آن با سال‌های قبل، تصریح کرد: در مناسبت های ماه رمضان در تهران چندین محله مخصوصا اطراف خیابان ری و خود شهر ری و بازار داشتیم که در این ماه فعال می شدند. بخشی از این مساجد هم به دلیل حضور سخنرانان فعال و انقلابی یا در مسجد و گاهی به بیرون کشیده و با شعارهایی انقلابی هم روبرو می‌شد و عمده این مسئله در رمضان سال57بود.

این فعال انقلابی با اشاره به اینکه در ماه رمضان تهران 10یا 15مسجد فعالیت داشت،‌گفت: مسجد قبا با محوریت شهید مفتح بسیار فعال بود، مسجد حضرت ابوالفضل در خیابان ستارخان که آقای مروارید امام جماعت آنجا و از شخصیت‌های انقلابی بودند، مسجد حضرت بوالفضل در خیابان هلال احمر که آقای ایروانی امام جماعت آنجا بود، کانون توحید اطراف میدان توحید هم فعال بود و حسینیه ارشاد هم چون بسته شده بود خیلی نمود نداشت ولی جزو پایگاه هایی بود که برنامه‌های انقلابی در آن شکل می گرفت. همچنین یکی از مساجدی که در مرکزیت تهران و در خیابان مجاهدین اسلام نزدیک میدان شهدا بود، امام جماعتش علامه یحیی نوری بود و این مساجد در رمضان 57بسیار فعال بودند و جوان‌های حوزوی و دانشگاهی و مردم در آنجا بطور منسجم حضور داشتند.

وی افرود: در داخل مسجد فعالیت‌های زیادی می‌شد و اعلامیه‌های امام اینجا می‌آمد و از اینجا پخش می‌شد و در کنار مراسمات ماه رمضانی، یک سخنرانی انقلابی بود و در حاشیه سخنرانی هم اعلامیه‌ها و نوارهای حضرت امام مبادله می‌شد. البته در سال 57این کارها مقداری عمومی‌تر شده بود و ماجرای نوارها تقریبا از سال56شروع می شد.

محمدی‌نیا با تشریح روند تهیه و توزیع نوارهای حضرت امام بین انقلابیون اظهار داشت: بعد از صحبت هایی که امام در پاریس انجام می‌داد، در کمتر از 48ساعت نوار ایشان به تهران می‌آمد و به دست دارالکتب اسلامی در بازار بین الحرمین می‌رسید و به محض رسیدن نوارها، دوستان ما با دستگاه‌های تکثیر نوار یک به سه که تهیه کرده بودند، در 5یا 6ساعت آمار بالایی نوارهای کاست امروزی تکثیر می‌کردند و عمدتا این دستگاه در منزل ما استقرار داشت و در آنجا تکثیر می‌شد و در کمتر از یک روز به مساجد می‌رسید.

وی در پاسخ به پرسشی در مورد نماز عید فطر سال 57در تپه‌های قیطریه به امامت شهید مفتح، تصریح کرد: یکی از برنامه‌های جاری مذهبی مساجد قبل انقلاب برگزاری حالت انقلابی نماز عید فطر بود و اکثر مساجد فعال تهران چنین نمازی را در روز عید فطر داشتند.

این فعال انقلابی افزود: در سال57که برنامه مساجد فعال شد یک برنامه این بود که نماز عید فطر را در جایی از تهران متمرکز کنند، گفت: این اشمال داشت چون مردم همه محلات به لحاظ سنتی به این نماز عادت کرده بودند و خود این نماز حالتی نیمه انقلابی داشت و اگر می خواستند تعطیل بشود، ممکن بود همه نمازها تعطیل نشود و همه جمعیت امکان حضور نداشته باشند و از آن طرف هم اگر برنامه‌ریزی برای یک نماز متمرکز در تهران می کردند، ‌این هم امکانپذیر نبود چون رژیم شاهنشاهی و ساواک حتما مقابله می کردند و این اجازه را نمی دادند.

وی با بیان اینکه دو سه روز مانده به عید فطر در تهران و به خصوص چند مسجد فعال این زمزمه مطرح بود که در عید فطر یک حرکتی بشود، گفت: البته آن طور که امام فرموده بودند که برنامه‌های رمضان با حالتی انقلابی برگزار شود، مساجد این کار را می‌کردند. مسجد قبا چون در در محله‌ای با کوچه‌های تنگ انجام می‌شد، شهید مفتح به این نتیجه رسید که نماز را در جای دیگری برپا کنند که هم آن سنت در صحرا بودن احیا شود و مزاحمتی برای مردم محل نشود و بتوان برنامه گسترده‌تری انجام داد و به همین دلیل در تپه قیطریه نماز را برپا کردند و بعد از نماز مردم از تپه ها به سمت خیابان شریعتی سرازیر شدند و این حرکت تبدیل به راهپیمایی شد.

این فعال انقلابی با اشاره به اینکه تصمیم گرفته شد که در 16شهریورماه مجدد در تپه قیطریه تجمع بشود، گفت: 15شهریور به خانه رفتم و پدرم گفت که ظاهرا علما گفته‌اند که این تجمع انجام نمی‌شود. من از خانه به بیرون آمدم و با دوستانم تماس گرفتم و مشورت کردم و گفتند ظاهرا ساواک توطئه‌ای طراحی می‌کند تا از برنامه تجمع فردا جلوگیری کند و گفتند برنامه به قوت خودش باقی هست. صبح که در خانه از خواب بلند شدم، به سمت تپه رفتیم ولی در کوچه دیدم همه جا اعلامیه ریخته‌اند و یکی را برداشتم و دیدم که نوشته «علمای اسلام با توجه به مصالح به این نتیجه رسیده اند که برای حفظ اسلام و سلامتی مردم راهپیمایی انجام نشود و 50نفر از علما مثل شهید بهشتی، شهید مفتح و‌ آقای موسوی اردبیلی و ایروانی هم زیرش را امضا کرده بودند».

وی افزود: با هم که صحبت کردیم معلوم شد که کار ساواک بوده تا از حضور مردم ممانعت کنند و اعلامیه تقلبی بوده است و ما به سمت قیطریه رفتیم و وقتی به آنجا رسیدیم، دیدیم جمعیتی 300یا 400نفره از پشت می‌آیند و شهید بهشتی و شهید مفتح و چند نفر از دیگر علما جلوی جمعیت هستند. همین صحنه را که دیدیم متوجه شدیم که راهپیمایی امروز انجام می‌شود.

این فعال انقلابی خاطرنشان کرد: آن روز هم قرار شد شعارها آرام‌تر باشد تا حساسیت‌های رژیم کمتر شده و تجمع و راهپیمایی بیشتری انجام شود، ولی نزدیک سه‌راهی که رسیدیم، دیدیم ارتشی‌ها خیابان شریعتی را با تانک و نفربر و نفرات بسته اند. جمعیت به اینها رسید و گفتند بنشینید و جمعیت نشستند و یک‌سری شعارهای ملایم داده ‌شد و گفتند امروز راهپیمایی ممنوع است و باید برگردید.

محمدی‌نیا ادامه داد: با فرمانده میدانی صحبت شد که نمی‌شود جلوی این جمعیت را گرفت و خود آن فرمانده به اینها گرا داد که «به ما گفته‌اند جمعیت شمال به جنوب شریعتی را بگیرید و اگر شما مسیر را تغییر دهید ما کاری نداریم» و تعدادی به افسران نظامی گل دادند و اینها هم از این صحنه متاثر شده بودند. جمعیت به سمت راست هدایت شدند و خیلی زیاد شد و تقریبا نیم ساعت یا یک ساعتی با جمعیت عظیم شعار داده می‌شد و به پایین می‌رفتیم و همان جا صحبت شد که این جمعیت را تا میدان آزادی ببریم.

وی با اشاره به ماجرای تغییر نام میدان ژاله به میدان شهدا گفت: در شب‌های ماه رمضان در خیابان مجاهدین اسلام حسینیه‌ای که علامه یحیی نوری در آنجا فعال بودند، منهای شخصیت فردی ایشان، بخشی از تجمعات انقلابی آنجا را پایگاه کرده بودند و حضورشان در آنجا بسیار قوی بود.

وی افزود: شب‌ها سخنرانی انجام می‌شد و بعد تظاهرات مردم در خیابان مجاهدین انقلاب عقب جلو می‌شد و یکی از شب‌ها به ما خبر رساندند که دیشب در حسینیه خیابان مجاهدین اسلام جمعیت که بیرون آمده اند، ساواکی ها در خیابان گازوئیل ریخته اند و یک تصادف ساختگی درست کرده‌اند و وقتی بچه‌ها با موتور جلوی راهپمایی می آمدند، به زمین آتش زدند و گسترش این آتش باعث انفجار این موتورها شده و ازدحام ایجاد شده و در فرار جمعیت و تعقیب ساواکی‌ها درگیری ایجاد شده و تعدادی شهید شده‌اند. در این حادثه 7یا8نفر به شهادت رسیدند و فردا شب این اتفاق، مردم به طور خودجوش وقتی تا میدان ژاله راهپیمایی و اعلام کردند که ما از امروز به خاطر این حادثه این میدان را «میدان شهدا» می‌نامیم و پس از این اتفاق، روند تغییر نام خیابان‌های تهران شروع شد.

این فعال انقلابی با اشاره به اصل و ریشه شعارهای 16شهریور گفت: راهپیمایی‌ها در جمعیت شکل می‌گرفت ولی ما چیزی که بسیار به آن توجه داشتیم این بود که شعارها به انحراف نرود. گاهی توده‌‌ای ها شعارهایی چون «کار، مسکن، آزادی» می‌دادند و ما بلافاصله جمعیتی می فرستادیم و نمی‌گذاشتیم این اتفاق بیافتد.

محمدی نیا با تاکید بر اینکه شعار ها قبلا یک جا ساخته نمی‌شد و از اول شروع و کم‌کم تکمیل می‌شد و معمولا بعد از راهپیمایی جمع می‌شدیم و در مورد شعارها جمع بندی می‌کردیم، تصریح کرد: در مجموع هدایت الهی بود و هیچ مرکزیتی چنین چیزی را هدایت نمی‌کرد.

وی در پاسخ به پرسشی درخصوص جزئیات واقعه 17شهریور در میدان شهدا(ژاله سابق) اظهار داشت: ساعت 6صبح قرار گذاشتیم که با هم سمت میدن شهدا برویم و آقای مهدی آخوندی یک رنو قدیمی داشت و ایشان گفت با ماشین می‌آیم تا با هم برویم و با هم سمت میدان شهدا رفتیم و مقداریهم با خودمان روزنامه برداشتیم تا اگر گاز اشک‌آوری آورده شد، آتش بزنیم و مقداری لاستیک با خودمان برداشته بودیم.

این شاهد عینی وقایع 17شهریور افزود: از جنوب خیابان 17شهوریور رسیدیم و یک ایستگاه مانده به میدان شهدا جمعیتی را دیدیم که پراکنده کنار خیابان ایستاده‌اند و صحنه برای تجمع آماده می‌شود. ماشین را گوشه ای گذاشتیم و وسایل را مخفی کرده و سمت میدان حرکت کردیم و به خیابان فرعی رسیدیم که به سمت شرق هست و سر آن خیابان دیدیم مردم شعارها را شروع کردند ولی جمعیت خیلی کم بود.

وی ادامه داد: وقتی به این جمعیت رسیدیم، گفتند داخل میدان ارتش تانک و نفربر مستقر کرده و تمام میدان را بسته و به هیچ عنوان نمی شود بالا رفت. در حال مشورت و صحبت بودیم که دیدیم گاز اشک آور پرتاب شد و یک نفر هم جلوی ارتشی‌ها با بلندگوی دستی اعلام می کرد که امروز حکومت نظامی هست و تجمع بیش از دو نفر ممنوع هست.

محمدی‌نیا با بیان اینکه تا آن لحظه نمی‌دانستیم حکومت نظامی به چه معناست و هر تجمعی سرکوب می‌شود ولی جمعیت هرچه زمان می‌گذشت بیشتر می‌شد، تصریح کرد: به محض پرتاب گاز اشک آور مردم به وسط ریختند و جمعیت زیاد شد و به 500 یا 600 نفر رسید و عمده شعارها هم «برادر ارتشی چرا برادرکشی» بود.

این شاهد عینی واقعه 17شهوریور57 بیان داشت: گاز اشک آور که پرتاب شد، تنفس بسیاری از افراد مختل شد و ما جمعیت را به آن خیابان فرعی کشاندیم و ما روزنامه آوردیم و در خانه ها را زدیم و مردم آب خوردن و مقوا برای آتش زدن آوردند.

وی با تاکید بر اینکه حضور و مشارکت مردم و آوردن مردم به خانه‌هایشان خیلی تاثیرگزار بود، اظهار داشت: کسانی که حالشان خراب بود، مقداری با آب و نوشیدنی متعادل شدند و شعارها شروع شد و با تیمی که قرار بود کارها را هدایت کنند، گفتیم به سمت میدان نرویم بلکه به سمت شرق حرکت کنیم و جمعیت در سه راهی شکوفه 5یا 6هزار نفر شد.

وی افزود: وقتی به سه راه شکوفه رسدیم، برخی گفتند که به سمت میدان نمی‌شود رفت و به سمت پایین برویم ولی برخی مخالفت کردند. ما در این حرکت متوجه شدیم که جمعیتی هم از جلوی حسینیه علامه یحیی نوری در خیابان مجاهدین اسلام تجمع کرده‌اند و به سمت میدان شهدا می‌آیند. ما گفتیم پس به سمت جنوب نمی‌رویم و دوباره سمت خیابان نیروی هوایی می‌رویم تا به سمت میدان شهدا بیاییم و جمعیت را سمت میدان شهدا کشاندیم.

این شاهد عینی وقایع 17شهریور با اشاره به اینکه در خیابان شکوفه جمعیت شکل گرفت و به سمت خیابان پیروزی حرکت کرد و وقتی به سر سه راه رسیدیم، آنجا هم باز بحث این بود به سمت میدان برویم و یا سمت شرق حرکت کنیم، بیان داشت: وقتی به آن سه راه رسیدیم، دوستان ما متوجه شدند که پشت بام اداره برق کنار میدان شهدا، تیربار تعبیه شده و نظامی‌ها مسلط به جمعیت شده‌اند.

وی ادامه داد: این خودش مقداری هشدارها را بیشتر کرد و به هرحال جمعیت به سمت میدان شهدا حرکت کرد و شعارها عمدتا «برادر ارتشی چرا برادرکشی» بود. ما به دهانه میدان شهدا نزدیک شدیم و دیدیم موتورها ایستاده اند و گفتند جلو را گرفته اند و نمی‌شود حرکت کرد و من برای اولین بار وقتی به آرایش میدان نگاه کردم، حدودا 80 نیروی نظامی با اسلحه ژ3 جلوی ما به خط شده بودند و حالت هجومی داشتند و کلاه خود سرشان بود.

محمدی نیا افزود: یک خط دوم نظامی دو سه متر عقب‌تر ایستاده بودند و پشت سر آنها تانک و نفربر بود و یک میدان جنگ به تمام عیار را آنجا حس کردم. این آرایش نظامی در 17شهریور بی سابقه بود و اولین بار آرایش کاملا نظامی و تاکتیکی بود.

این شاهد عینی وقایع 17شهریور با تشریح چگونگی مقدمات حمله نظامی به مردم گفت: ما جمعیت را توقف دادیم و گفتیم هیچ‌کس حق ندارد شعار تند بدهد و مقداری شعارها داده شد و حدود 20 دقیقه طول کشید و گفتند که اینها تغییر آرایش دادند. دیدم خط اول نشستند و خط دوم ایستاده بودند و سلاح‌هایشان آماده به سمت ما بود و گروه دوم هم ایستاده سلاح‌هایشان آماده به سمت مردم بود و نشان می‌داد این‌ها می‌خواهند تیراندازی کنند.

وی با بیان اینکه در بین جابه‌جایی‌ها به یک‌باره دیدیم یک سرباز با لباس سربازی داخل جمعیت پرید و جمعیت دست به دست کردند و به عقب رفت و از صحنه فرار کرد، اظهار داشت: همان جا گفتند یکی از سربازان هم با سلاح فرماندهش را زده و فرار کرده است. خود ارتشی‌ها هم اینجا متحول می‌شدند و حس می کردند کاری غیر معقول انجام می‌شود.

محمدی‌نیا ادامه داد: در حال جابجایی موتورها به کنار و جابجایی خانم ها به عقب بودیم که من دیدم فرمانده میدان دستش را تکان داد و وقتی تیراندازی شروع شد، از طبقه دوم مغازه‌های اطراف میدان شهدا تابلوهای مغازه ها کنده می شود و من متوجه شدم این تیراندازی به هدفی زده می‌شود و این یک جنگ روانی بود تا مردم بترسند و فرار نکنند و ما هم می‌گفتیم «نترسید، نترسید هوایی است»؛ ولی به یکباره دیدیم در اطرافمان عده‌ای روی زمین افتادند و دیدیم عمدتا پایشان تیر خورده بود و گروهی که در حال نشستن تیراندازی می‌کردند، ماموریتشان زدن به پا بود.

این شاهد عینی وقایع 17شهریور با اشاره به اینکه صدای گلوله و بوی باروت بسیار وحشتناک بود، اظهار داشت: خانم‌ها را به عقب برگرداندیم ولی غافل از اینکه همین اتفاق در غرب میدان هم اتفاق می‌افتد و ما بعدا متوجه این اتفاق شدیم و هیچ هماهنگی هم بین این طرف و آن طرف میدان وجود نداشت.

وی در ادامه گفت: همین که دیدیم عده‌ای افتادند، گفتیم عقب‌نشینی کنید و تعدادی را هم به جوی آبی که گود بود، هل دادیم تا از تیر خوردن مصون باشند. در این حال با چند نفر تیرخورده مواجه شدیم و تعدادی از زخمی‌ها را هم با خودمان برداشتیم و سمت سه راه شکوفه رفتیم و به یک تاکسی گفتیم اینها تیر خورده اند و او هم گفت بیایید بالا. سوارشدیم و به بیمارستان «مردم» در میدان بروجردی رفتیم. جلوی بیمارستان متوقف شدیم وپیاده شدیم و وقتی مجروحان را داخل بردیم، دیدیم بیمارستان حالت عادی ندارد و تعداد زیادی مجروح هست و تازه فهمیدیم که ماجرا به اینجایی که ما بودیم، متوقف نمیشد و جاهای دیگر هم تیراندازی شده است.

محمدی‌نیا با بیان اینکه با کمبود باند و گاز مواجه شدیم، تصریح کرد: گفتند مقدورات بیمارستان همین است و از مردم کمک خواستند و ظرف یک ساعت ملافه، پنبه و مواد شوینده و الکل رسید.

وی با بیان اینکه در بیمارستانی که ما بودیم، 11 شهید و شاید 40یا 50 مجروح بود، اظهار داشت: این اقبال مردم و مشارکتشان بی نظیر بود و حتی آنقدر یخ آورده بودند که اگر یک هفته هم می‌خواستیم، می توانستیم استفاده کنیم. ما کمبود خون داشتیم و اعلام شد که خون لازم است و جمعیت عظیمی در خیابات صف بستند تا خون بدهند در حالی که حکومت نظامی هم بود.

محمدی نیا با تعریف ماجرای کمبود کیسه خون برای مداوای مجروحین حادثه 17شهریور بیان داشت: از تعدادی از این افراد خون گرفتیم ولی کیسه خون تمام شد. استاد سرولوژی ما در دانشگاه، رئیس مرکز انتقال خون آن زمان بود و ما به سمت مرکز انتقال خون برای تهیه کیسه خون رفتیم که در مسیر دیدیم ارتش خیابان پیروزی را قٌرٌق کرده و تیراندازی هوایی می‌کند و وسط خیابان هم مردم لاستیک آتش زده بودند. من به سمت یکی از این ارتشی هم رفتم و گفتم ما می‌رویم تا خون تهیه کنیم و این را که گفتم، گَلنگِدن را کشید و من گفتم برمی‌‌گردیم و از کوچه فرعی‌ها تا آخر خیابان پیروزی رفتیم و به انتقال خون رسیدیم و به استادمان گفتم کیسه خون احتیاج داریم و از آنجا مقداری کیسه خون گرفتیم و آمدیم.

این شاهد عینی وقایع 17شهریور با اشاره به اینکه وقتی به سمت بیمارستان آمدیم، اعلام شده بود که کسی حق ندارد از 4 بعد از ظهر به بعد در خیابان بماند، تصریح کرد: وقتی کیسه خون‌ها را به بیمارستان رساندیم، دیدیم که همان افرادی که صبح در صف خون دادن ایستاده بودند، هنوز ایستاده اند و جالب اینکه تعدادی ارتشی هم که با لباس ارتشی در خیابان بودند، ایستاده اند تا خون بدهند.

وی با اشاره به تیراندازی به سمت مردم پس از حکومت نظامی روز 17شهریور سال 57گفت: ما مشغول کار بودیم که به یکباره دیدیم بیمارستان به رگبار بسته شد. ما که در زیرزمین بودیم تا از اتفاقات مصون باشیم، سریع بیرون آمدیم و دیدیم صدمتر پایین بیمارستان شیون هست و متوجه شدیم همان ساعت چهار که گفته بودند حکومت نظامی هست، مردم را به رگبار بسته‌اند و دیدیم که صف نانوایی را که مردم برای تهیه نان ایستاده بودند به رگبار بسته اند.

محمد‌ی‌نیا در پاسخ به این سوال که آیا ترس این نبود که ساواک وارد بیمارستان شود و مصدومین را دستگیر کند، تصریح کرد: طبیعتا وقتی از صحنه مجروحی را به بیمارستان می‌آورند، ناخواسته به بیمارستان می‌آمد و در آن شب بچه‌هایی که در بیمارستان بودند، مبنای آنها دفاع در برابر ساواک بود و صبح قرار بود آنجا تخلیه شود و هرکسی که می تواند برود.

این شاهد عینی وقایع 17شهریور ادامه داد: در داخل تهران تعدادی خانه و ساختمان های دو سه طبقه داشتیم و مخصوصا بازاری ها یک طبقه از ساختمان را در اختیار ما قرار داده بودند و به تخت و ملافه تجهیز شده بود و ما هم تجهیزات پزشکی آورده بودیم و تعدادی را آنجا درمان می کردیم.

وی با بیان اینکه اتفاقی که در 17شهریور می‌افتد این است که ارتش با آرایش نظامی کامل در صحنه قرار می گیرد و رسما سمت مردم تیراندازی می‌کند و شهید و مجروح داده می شود، گفت: نکته قابل توجه در کنار این مسئله ارتباط عاطفی هست که بین مردم و ارتش ایجاد می‌شود و خود نظامی ها هم می بینند که اصلا شعار خاصی آن روز داده نمی‌شد و این حالت روانی و شعارهایی که مردم به نفع نیروهای نظامی می‌دهند، روی نظامی‌ها تاثیر می‌گذارد و بعد از 17 شهریور بخش عمده‌ای از بدنه ارتش و نظامی‌ها در درون خودشان از ارتش جدا شده بودند.

محمدی‌نیا با اشاره به زمینه‌های پیوستن ارتش به بدنه انقلاب گفت: بعد از این اتفاق به تدریح فرار از ارتش و غیبت از خدمت شروع می‌شود و زمانی که امام فرمان می دهند نظامی‌ها از ارتش جدا شوند، بخشی از بدنه ارتش با رابطین امام تماس می‌گیرند و می‌گویند جدا شویم ولی می‌توانیم بمانیم و کاری هم انجام دهیم و امام می‌فرمایند «آنهایی که می‌توانند کاری انجام دهند بمانند».

انتهای پیام/

اخبار مرتبط

هفت گردون

پر بازدید ها

پر بحث ترین ها

بیشترین اشتراک

بازار globe

اخبار کسب و کار تریبون هفت گردون بیمه رازی زمزم لاستیک بارز رسپینا هفت گردون بیمه رازی زمزم لاستیک بارز رسپینا

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

20 − 11 =

دکمه بازگشت به بالا