وقتی «عشق محرومان» بال پرواز «کسری» شد
يکشنبه ۴ آبان ۱۳۹۹ – ۱۲:۴۱ وقتی «عشق محرومان» بال پرواز «کسری» شد
این روزها سراغ جای خالی «کسری» را باید از اهالی روستای محروم «اورین» و «اسماعیلآباد» و «قلعه نو» و «نظرآباد» بگیرید. از دردمندانی که هنوز هم چشم به راهند که آن دانشجوی مهربان پزشکی با رفقای باصفایش از راه برسند و بیخیالِ خستگی، لبخند بر لب مرهم روی زخمهای جسم و روحشان بگذارند و بعد هم بیچشمداشت، امید و مهربانی در روستا پخش کنند و بروند.
گروه جامعه خبرگزاری فارس– مریم شریفی: این روزها سراغ جای خالی «کسری» را باید از اهالی روستای محروم «اورین» و «اسماعیلآباد» و «قلعه نو» و «نظرآباد» بگیرید. از دردمندانی که هنوز هم چشم به راهند که آن دانشجوی مهربان پزشکی با رفقای باصفایش از راه برسند و بیخیالِ خستگی، لبخند بر لب مرهم روی زخمهای جسم و روحشان بگذارند و بعد هم بیچشمداشت، امید و مهربانی در روستا پخش کنند و بروند. اما یادتان باشد اگر سراغشان رفتید، با آنها چیزی از بیبرگشت بودن سفر کسری نگویید… برای همسفران اردوهای جهادی پزشکی هم، هنوز همهچیز شبیه یک خواب تلخ است؛ باورنکردنی و غمانگیز. باور اینکه پسر پرشور و باانگیزه اردوهای جهادی که چیزی به اسم «نمیشود» در قاموسش نمیگنجید، دیگر نیست، سخت است. تصور جای خالی دانشجوی فعالی که همیشه داوطلبِ پرزحمتترین کارها در جریان خدمترسانی به مردمان مناطق محروم بود، غم بزرگی است برای همقطارانش که حالا خودشان نیازمند پرستاریاند که بیاید و روی زخم ناسور قلبشان مرهم بگذارد.
حالا 2 هفته میشود که جهادگران دانشگاه علوم پزشکی بقیةالله (عج) به خود باوراندهاند که «کسری اسماعیلی»، فرمانده جوان قرارگاه جهادی بسیج دانشجویی دانشگاه به آرزوی همیشگیاش یعنی پرواز رسیده و در همان راهی که دلش برای آن میتپید، آسمانی شده. در روزهای سخت کرونایی که اغلب رفقای کسری در شیفتهای فشرده مشغول خدمترسانی به هموطنان هستند، مجال گفتوگو با یکی از دوستانش فراهم شد و او برایمان از جوان جهادگری گفت که عاقبت در مسیر یکی از همان اردوهای جهادی محبوبش پر کشید و به آرزویش رسید…
جوانی که با «نمیشود» و «نداریم»، میانهای نداشت
«امکان نداشت کاری را به «کسری» بسپاریم و او آنقدر به این در و آن در نزند و تلاش نکند و بعد از چند ساعت زنگ نزند که: «دکتر! حل شد.» همیشه در آستانه اعزام به اردوهای جهادی پزشکی و درمانی به مناطق محروم، آن ساعات آخر و بهاصطلاح دقیقه 90، ساعات و دقایق ملتهبی برای دستاندرکاران اردوهاست. مدام ذهنت درگیر فراهم کردن وسایل و داروهای مورد نیاز است. کسی که همیشه در آن دقایق سخت و پرالتهاب حضور داشت و با روحیه پیگیر و خستگیناپذیرش حلال مشکلات میشد، کسری بود. همین حالا اگر به دانشگاه و بیمارستان بقیةالله (عج) بروید و از متصدیان قسمت پشتیبانی دارو سئوال کنید: چه کسی همیشه سراغتان میآمد و آنقدر پیگیری میکرد و سماجت به خرج میداد تا بالاخره وسایل و داروهای موردنظر برای اردوی جهادی را میگرفت؟ در جواب، همگی یک اسم به شما خواهند گفت: کسری اسماعیلی.»
دکتر «محمدحسین عظیمزاده اردبیلی»، اینترن ارشد و مسؤول دانشجویان بیمارستان بقیةالله (عج) هنوز هم در حیرت است از آنهمه شور و انرژی. مکثی میکند و انگار ماجراهای 4 سال آشنایی و همراهی با «کسری اسماعیلی» در همین لحظت مثل فیلمی از مقابل چشمانش گذشتهباشد، میگوید: «دانشجوی پزشکی ورودی سال 95 بود و این یعنی 4 سال از من و همدورهایهایم کوچکتر بود. دورترین تصویری که از کسری در ذهنم ثبت شده، تصویر یک دانشجوی تازهنفس است که هم مشتاق فعالیت در بسیج دانشگاه بود و هم تشنه مشارکت در پروژههای تحقیقاتی دانشگاه. آن روز را که جلوی پلههای بیمارستان راهم را سد کرد، خوب یادم است. یک دانشجوی ترم 2 و 3 بود که با اصرار از من میخواست یکی از اساتیدی که کار تحقیقاتی انجام میدهند، به او معرفی کنم تا عضو گروهش شود. با اینکه عجله داشتم، دستبردار نبود. گفتم: تو اصلاً آموزش دیدی؟ شیوه سرچ علمی را بلدی؟ اصلاً میدانی چطور باید پروپوزال نوشت؟ بدون اینکه ذرهای از شور و اشتیاقش کم شود، گفت: «یاد میگیرم…»
نیامدهام رشته پزشکی که فقط به من بگویند «آقای دکتر»
«دانشجوی پزشکی سال اولی را که در مراسم تدفین شهدای گمنام در دانشگاه بقیةالله (عج) در فاطمیه سال 96 از داربست زدن گرفته تا گونیپوش کردن ستونها، از هیچ کاری دریغ نمیکرد، خوب یادم است. یک لباس خاکی پوشیده بود و یک سربند قرمزِ «یا حسین مظلوم» هم روی پیشانیاش بسته بود و بهعنوان نیروی کمکی، کنار دست بچههای بسیج کار میکرد. کسری از همان روز نشان داد از آن دانشجوهایی است که با خودش قرار گذاشته تکبُعدی نباشد.»
آقای دکتر انگار بخواهد حق مطلب را در حق رفیق جهادگرش ادا کند، یک پرانتز باز میکند و در ادامه میگوید: «میدانید، این تکبعدی شدن، یکی از آسیبهای رشته پزشکی است. ازآنجاکه حجم درسهای رشته پزشکی بسیار زیاد است و دانشجویان با فشارهای سنگین درسی دستبهگریبانند، اغلب دانشجویان ترجیح میدهند وقتهای محدودی که آزاد هستند و درس ندارد، به استراحت اختصاص بدهند. اما هستند دانشجویان پزشکی که تلاش میکنند از همان وقتهای مختصر برای انجام فعالیتهای فرهنگی، کارهای پژوهشی و فعالیتهای عامالمنفعه بهره ببرند. این دانشجویان نمیخواهند فقط خانم دکتر و آقای دکتر شوند و فردا مطب دایر کنند و… بلکه برای خودشان هدفگذاری کردهاند و تصمیم گرفتهاند به ابعاد دیگر زندگی هم بپردازند. کسری، یکی از این دانشجویان بود که خوب متوجه شدهاند اگر فقط روی موضوع پزشک شدنشان متمرکز باشند و به ابعاد مختلف وجودیشان نپردازند، ممکن است این وجه آقای دکتر و خانم دکتر بودنشان آنقدر پررنگ شود که تبدیل به تلهای شود و فردا آنها را به بیراهه ببرد و حتی خدای نکرده آنها را به جایی برساند که بخواهند از وجه پزشکیشان سوءاستفاده کنند.
یکی از زیباترین کارها در این زمینه، مشارکت دانشجویان پزشکی در اردوهای جهادی است. دانشجوی پزشکی که در قالب اردوی جهادی به مناطق محروم میرود، درواقع دارد تلاش میکند سایر ابعاد وجودیاش هم در کنار وجه علمیاش رشد کند. راستش را بخواهید، حضرت آقا این تفکر را در ما پروراندند وقتی فرمودند: «هدف اول اردوهای جهادی این نیست که ما برویم به مردم محروم خدمت کنیم. بلکه در درجه اول میرویم آنجا که خودمان را بسازیم. یعنی در گام اول داریم به خودمان خدمت میکنیم.» اساساً هدف هر جهادگری که خالصانه برای خدمت به مناطق محروم میرود، این است که اول خودش ساخته شود. آن وقت، چنین فردی حتماً فردا در رشتهاش در شغلش هم بهتر میتواند به جامعه خدمت کند.»
کسری اسماعیلی در یکی از اردوهای پزشکی درمانی در مناطق محروم
یاد آچار فرانسه اردوهای جهادی بخیر…
و چه عالمی داشت کسری اسماعیلی در اردوهای جهادی پزشکی درمانی دانشگاه بقیةالله (عج). تلاشهای همه دستاندرکاران اردوهای جهادی در این دانشگاه برای رتقوفتق امور اردو دست آخر به یک اسم ختم میشد کسری؛ «یکی از مهمترین مسؤولیتها در زمینه برگزاری اردوهای جهادی بر عهده کسری بود. او عضو تیم شناسایی بود و داوطلبانه این کار مهم را که اساس برنامهریزی برای اردوها بود، انجام میداد. تیم شناسایی قبل از برپایی اردو، به منطقه محروم موردنظر میرفتند و شرایط آن منطقه، امکانات پزشکی و درمانی آنجا و کاستیها و نیازهایش در این حوزه را شناسایی میکردند و براساس آن برای اردوی جهادی برنامهریزی میکردند. اما نقش کسری به حوزه شناسایی محدود نمیشد و نقش اول حوزه عملیاتی و اجرایی هم محسوب میشد. از فراهم کردن وسایل و داروهای موردنیاز قبل از اعزام گروه به منطقه محروم تا انجام کوچکترین کارها در جریان برگزاری اردو در آن منطقه، از هیچ کاری دریغ نداشت. کسری علاوهبر اردوهای جهادی پزشکی درمانی متعدد در روستاهای محروم اطراف تهران مثل روستای «اورین» از توابع رباط کریم، روستاهای «قلعه نو چمن» و «اسماعیلآباد» از توابع کهریزک، روستای «نظرآباد» در استان البرز و… در مناطق محروم سایر استانها هم در لباس جهادگر به مردم خدمت کردهبود. آخرین فعالیتش هم، مأموریت شناسایی یک منطقه محروم در استان لرستان برای برگزاری اردوی جهادی پزشکی درمانی بود که ناتمام ماند….»
یکی از اردوهای جهادی پزشکی دانشگاه بقیه الله(عج) در مناطق محروم
حالا خوب که نگاه کنی، همین توشه برای عاقبتبخیری جوان جهادگری که با خستگی بیگانه بود، کافی است: «جهادگرانی مثل کسری که تمام سختیها را به جان میخرند و برای خدمت به مردم به مناطق محروم میروند، درواقع سفیران و نمایندگان انقلاباند در دل مردمان آن خطّه محروم. باید باشید و برق امید را در چشمهای آن مردم رنجکشیده ببینید که با حضور جهادگران با خودشان میگویند: «پس هنوز ما را یادشان هست…» باید باشید و ببینید چطور این جوانان جهادگر را غرق دعای خیرشان میکنند. آنها به چشم خود میبینند این جوانان کمسنوسال از راحتی و آسایش خود چشمپوشی کردهاند و داوطلبانه برای خدمت به آنها به این مناطق محروم آمدهاند؛ بیادعا و بدون هیچ چشمداشتی….»
کسری اسماعیلی، نفر سمت راست
دانشجوی بسیجی، پرچمدار علم و تحقیق است
اما اگر فکر میکنید دغدغه فعالیتهای فرهنگی و کارهای جهادی، این دانشجوی پرشور را از رسالت اصلیاش دور کردهبود، هنوز او و همت بلندش را نشناختهاید. شاهدش، اعضای کمیته تحقیقات دانشجویی دانشگاه بقیةالله (عج) که 3 سال کسری را در پروژههای تحقیقاتی دانشگاه در کنار خود دیدند: «علاقه عجیبی به کارهای پژوهشی داشت و از همان سالهای اول دانشجویی به کمیته تحقیقات دانشجویی آمد و پیش خودم شروع به کار کرد. همین هم او را شاخص کردهبود؛ دانشجویی که اهل کارهای بسیج است و از توجه به فعالیتهای علمی و پژوهشی هم غافل نمیشود. این البته توصیه همیشگی حضرت آقا به بسیجیان است که: «بسیجی باید پرچمدار علم و تحقیق باشد.» و من شاهد بودم کسری اسماعیلی از همان سالهای اول دانشجویی دنبال پژوهش و تحقیق بود و دوست داشت یاد بگیرد. و آنقدر تلاش کرد که مقالهنویسی را به بهترین شکل یاد گرفت، طوری که در یک سال آخر، هر دانشجویی برای فعالیتهای پژوهشی به من مراجعه میکرد، او را به کسری ارجاع میدادم. کسری واقعاً یکی از نیروهای فعال دانشجویی در حوزه پژوهش بود و مدام در تلاش و تکاپو بود در کنار اساتید، کارهای تحقیقاتی و نوشتن مقالات جدید را تجربه کند. ما در 6 پروژه تحقیقاتی همکاری داشتیم و از نزدیک شاهد شور و اشتیاق کسری برای یادگیری بودم.»
عکس، تزیینی است
کسری، عضو فعال تیم پژوهش داروی کرونا
در 8 ماه گذشته، کشف رازهای ویروس هزار چهره کرونا و یافتن راه درمان برای آن، به موضوع جدی تحقیقات بسیاری از متخصصان و پژوهشگران در ایران و جهان تبدیل شده. دانشگاه بقیةالله (عج) هم سهم مهمی از این تحقیقات داشته که ردپای قهرمان داستان ما هم در یکی از این تحقیقات دیده میشود: «با اینکه غیر از دانشجویان سال آخر پزشکی که بهطور مستقیم در خط مستقیم مبارزه با کرونا و درمان بیماران فعالیت داشتند، باقی دانشجویان در چند ماه گذشته تعطیل بودند، اما کسری که دانشجوی سال چهارم و ترم9 پزشکی بود، در تمام این مدت در خط مقدم کرونا بود. خوب است بدانید در ماههای گذشته یک پژوهش مهم در زمینه درمان کرونا به سرپرستی دکتر «مصطفی قانعی» در دانشگاه علوم پزشکی بقیةالله (عج) انجام شد که من و کسری هم در آن مشارکت داشتیم.
در این پروژه تحقیقاتی که به نام «مطالعه کشوری اثربخشی داروی کورتون در درمان بیماری کووید 19» شناخته میشود و نتایج قابل توجهی هم داشته، کسری یکی از نیروهای فعال دانشجویی بود. درواقع ما فقط 5، 6 نفر نیروی دانشجو بودیم که در این پروژه کنار اساتید کار میکردیم. در آن 6 ماه پرفشاری که مشغول این پروژه بودیم، کسری باز هم چهره پرانرژی و کارراهانداز گروه بود. هرجا به مشکل برمیخوردیم و هر وقت من شیفت بودم و نمیتوانستم دنبال کارها بروم، این کسری بود که داوطلبانه مسؤولیت پیگیری آن کار را بر عهده میگرفت. همین اواخر که برای تکمیل اطلاعات باید به بخش کرونا میرفتیم، کسری برای آخرین بار گان پوشید و به بخش آیسییو بیماران کرونا رفت و کاری را که بقیه در نیم ساعت انجام میدهند، 10 دقیقهای انجام داد و با تمام اطلاعات موردنیاز درباره بیماران برگشت.
نقاهتگاه بیماران بهبودیافته در بیمارستان بقیه الله(عج)
اما فعالیتهای کسری در ایام شیوع کرونا به این کار تحقیقی، محدود نشد. با توجه به ممنوعیت مسافرت در این ایام و خطرساز بودن برپایی اردوهای جهادی به شیوه سابق، کسری و گروه جهادی دانشگاه شیوه کارشان را تغییر دادند. آنها علاوهبر جمعآوری کمک برای خانوادههای کمبضاعت و آسیبدیده از کرونا و توزیع بستههای ارزاق میان این خانوادههای آبرومند، یک کار مهم دیگر هم انجام دادند و آن، راهاندازی نقاهتگاه بیماران بهبودیافته کرونا در بیمارستان بقیةالله (عج) بود. همانطور که میدانید، بیماران مبتلا به کرونا بعد از رفع خطر و ترخیص از بیمارستان باید حداقل 14 روز قرنطینه بوده و به مراقبتها ادامه دهند. اما برخی از آنها به دلیل مهیا نبودن شرایط در منزل، ترجیح میدهند این مدت را هم در بیمارستان سپری کنند. نقاهتگاه بیمارستان بقیةالله (عج) با همین نگاه برپا شد و دانشجویان جهادی دانشگاه بقیةالله (عج)، خدمات ارزشمندی در این نقاهتگاه به بیماران ارائه دادند و کمک کردند آنها با شرایطی باثباتتر به خانههایشان برگردند.»
در حاشیه اردوی جهادی در روستای محروم «اسماعیل آباد»- کسری اسماعیلی، نفر اول از سمت چپ
منطقه محروم لرستان، سکوی پرواز دانشجوی پزشکی شد…
«آن اوایل که کسری در رشته پزشکی قبول شدهبود، چندان هیجانزده نبود! تردید داشت بخواهد در این رشته ادامه تحصیل بدهد. میگفت: «من، پرواز را دوست دارم. دلم میخواهد بروم دانشکده افسری و خلبانی بخوانم.» شخصیت خاصی داشت؛ با اینکه سالها سخت درس خوانده و تلاش کردهبود و در رشته پزشکی، یعنی یکی از بهترین رشتههای کشور قبول شدهبود اما عشق و آرزویش این نبود که به او بگویند: آقای دکتر. وقتی هم که بر تردیدهایش غلبه کرد و تصمیم گرفت پزشکی بخواند، باز هم جور متفاوتی درس خواند. اینطور نبود که به خودش بگوید: خب، دکتر میشوم، مطبم را دایر میکنم و پولم را درمیآورم، در آن میان هم برای رضای خدا چند مریض را رایگان ویزیت میکنم. کسری با پوشیدن لباس جهادگری، نشان داد راهش را انتخاب کرده. خیلی حرف است که در ایام تعطیلی دانشگاه بهجای استراحت و تفریح، کولهبارت را جمع کنی و بروی در مناطق محروم که به مردمان دردمند خدمات پزشکی و درمانی ارائه کنی. آنجا هم اصلاً برایت مهم نباشد چند وقت دیگر قرار است آقای دکتر شوی و برای خودت جایگاهی دستوپا کنی. بروی وسط میدان و همّوغمّت فقط این باشد که هر کاری از دستت برمیآید انجام دهی که دردی از مردم محروم آن منطقه دوا شود. کسری اینطور بود و با تمام وجود به مردم محروم خدمت میکرد.»
دکتر عظیمزاده نفس بلندی میکشد. لحظاتی که به سکوت میگذرد، بالاخره دلش راضی میشود برود سراغ آن شب تلخ در بیستمین روز از مهر ماه: «4 نفر از 3، 4 دانشگاه مختلف ازجمله کسری از دانشگاه بقیةالله (عج) بهعنوان تیم شناسایی به یک منطقه محروم در حومه شهرستان الیگودرز در استان لرستان رفتهبودند تا شرایط آن منطقه را برای برپایی اردوی جهادی پزشکی درمانی بررسی کنند. طبق اطلاعاتی که دریافت کردهایم، کار شناسایی تا تاریک شدن هوا ادامه پیدا میکند و خودروی آنها در تاریکی شب در مسیر دچار سانحه شده و واژگون میشود. آنطور که گفتند 3 نفر از سرنشینان خودرو دچار صدمه از ناحیه کمر و سر میشوند و به بیمارستان انتقال پیدا میکنند اما کسری در اثر شدت ضربات وارده در دم جانش را از دست میدهد…
بیمار نیازمند دارید؟ من دیگر کسری ندارم…
«نمیگویم کسری حیف شد. درستش این است که برای خودمان افسوس بخورم و بگویم برای ما حیف شد که دیگر او را نداریم. نمیگویم کسری از دست رفت. واقعیت این است که ما او را از دست دادیم. من بهشخصه کسری را از دست دادم. این روزها به دوستانی فکر میکنم که در گروههای خیریه و جهادی فعالیت داشتند و هر از گاهی تماس میگرفتند و میگفتند: «یکی از خانوادههای بیبضاعتی که تحتپوشش داریم، فرزند بیماری دارد که بدحال است و نیاز به جراحی دارد. میتوانی کاری برایش انجام دهی؟» و تمام کار من این بود که دو شماره تلفن به کسری میدادم و تمام. آن بندههای خدا تصور میکردند من کار عمل جراحی بیهزینه بیمارشان را درست کردهام اما واقعیت این بود که صفر تا صد ماجرا را کسری انجام دادهبود؛ از پیگیری و هماهنگی با پزشک جراح، هماهنگی بیمارستان و… بیآنکه هیچ وظیفهای داشته باشد. حالا اما اگر تماس بگیرند، چه باید بگویم؟ باید بگویم: دیگر کسری ندارم…»
دکتر سری به حسرت تکان میدهد و بغض بهجای کلمات، میاندار میشود. اما در همان حال میگوید: «این فقط حرف من نیست. حرف دل همه رفقا در این روزها همین است. سر و ته کارهای همهمان به کسری میرسید. به جوانی که واقعاً مهره کلیدی بود در کارهای جهادی. ببینید، من ممکن است یک نیروی اضافی در بسیج باشم و ادعایم هم بشود که دارم کار میکنم. اما جایگاه کسری در بسیج و قرارگاه جهادی، مشخص بود و در آن تشکیلات، واقعاً مهره کلیدی بود؛ نیرویی که رویش حساب و به وجودش و به توانمندیهایش تکیه میشد. به همین دلیل است که میگویم رفتن او برای ما حیف شد. برای جامعه جهادی حیف شد که کسری را از دست داد. انگار روزیِ ما بود که یکی مثل کسری بیاید و برایمان الگو شود؛ جوانی که صاف و ساده آمد که بگوید هم میتوانی در بالاترین سطح تحصیل کنی، هم اهل فعالیتهای پژوهشی باشی و درآمد کسب کنی، هم دنبال کار جهادی باشی و کار مردم را راه بیندازی. کسری همه اینها بود و علاوهبراین در روزهایی که اغلب همدورهایهایش در تعطیلات بودند، در تحقیقات برای یافتن دارویی برای درمان بلای عالمگیر کرونا مشارکت کرد و در این کار بزرگ هم سهیم شد و دست آخر بعد از تمام این فعالیتهای مفید و عامالمنفعه، در 23 سالگی به آرزوی اصلیاش که پرواز بود، رسید و پرید و رفت…»
پسر! تو کِی برات شهادت گرفتی؟
اما از هرچه بگذریم، سخن پرواز دوستی که دیر آمد و زود رفت، خوشتر است. حالا 2هفته میشود که رفقای جهادی کسری اسماعیلی در خلوت خودشان و از پشت پرده اشک، مدام اتفاقات اردوهای جهادی را مرور میکنند تا بالاخره دستشان بیاید کسری چه کرد که اینقدر زود پسندیده شد؟ چه کرد که متاع وجودش خریدنی و لباس شهادت، قواره تنش شد؟ و حالا از هرکدامشان بپرسی، دلیل محکمی برای رستگاری رفیقشان دارند: «20شهریور امسال، یعنی درست یک ماه قبل از آن حادثه، حکم فرماندهی کسری در قرارگاه جهادی بسیج دانشجویی دانشگاه بقیةالله (عج) صادر شد. قبل از آن هم به مدت یک سال و نیم بهعنوان جانشین فرمانده قرارگاه مشغول خدمت بود. اما اگر به اردوهای جهادی ما سر میزدید، هیچوقت احساس نمیکردید کسری سمت و جایگاهی دارد. دکتر «محمدرضا صادقدوست» که قبل از کسری، فرمانده قرارگاه جهادی بود، بعد از شهادت کسری در قالب درد دلی برای او اینطور نوشتهبود: «با خودم بالا و پایین کردم. گشتم و گشتم و بالاخره پیدا کردم کجا برات شهادتت رو گرفتی. اردوی جهادی نظرآباد یادت هست؟ شب قبلش 4 ساعت هم نخوابیده بودی. ملت از 7 صبح دستهدسته جلوی مدرسه جمع شدهبودند برای ویزیت پزشکی. دیدمت پیشاپیش جمعیت ایستاده بودی و یکییکی اسمشان را مینوشتی و نوبت میدادی. بابا، ناسلامتی جانشین فرماندهای گفتند… شما رو چه به این کارها؟! از ساعت 7 صبح تا 11 ظهر، سر پا زیر ظلّ آفتاب ایستادی.
عکس، تزیینی است
خوب یادمه، یکهو یک پیرمرد که نیم ساعت هم نمیشد توی نوبت ایستاده بود، اومد پیشت و با پیشونی چروکیده و ابروهای درهم داد زد که: «من 3 ساعته اینجام. پس چه غلطی میکنید؟ نوبت منه. منو بفرست برم…» اسمش رو در لیست نشونش دادی و توضیح دادی که کِی نوبتش میرسه. اما اون لیست رو از دستت گرفت و پرت کرد روی زمین. بعد هم از صف زد بیرون و هرچی فحش از ذهنش میگذشت، نثارت کرد. یادمه، اول شوکه شدی اما چند ثانیه بعد انگار بهت برق وصل کردهباشن، دویدی و دم در مدرسه به پیرمرد رسیدی و به هر التماسی بود، برگردوندیش داخل و نشوندیش روی صندلی. بعد هم رفتی یکییکی از بقیه بیماران رضایت گرفتی و پیرمرد رو جلوتر از نوبتش فرستادی پیش پزشک.
خلاصهش اینکه خدا جای حق نشسته. بالاخره باید بین منی که همهش ادعا دارم و تویی که توی عمل نشون دادی، یه فرقی باشه دیگه. نباید باشه؟ به حق تموم خندهها و دیوونهبازیهای جهادی کنار هم، به حق اون موقعها که دیگه جون راه رفتن نداشتیم، به حق غروبهای دلگیر روز آخر اردو… دستمون رو بگیر…»
*مراسم بزرگداشت جهادگر «کسری اسماعیلی» که با مراسم شهادت پدر جانبازش همزمان شد
وقتی پدر، همسفر پسر میشود…
«اما آنچه تراژدی کسری را غمانگیزتر میکند، فصل آخر داستان زندگی اوست، فصلی که خودش در رقمزدن آن نقشی نداشت. کسری، تنها فرزند خانواده بود و پدر و مادرش همیشه با محبت خاصی پیگیر احوال و کارهایش بودند. ماجرای تلخ آن روز از وقتی شروع شد که تماسهای آنها با کسری بیپاسخ ماند. پدر و مادر فکر میکردند کسری مثل همیشه مشغول پیگیری امور اردوی جهادی است، غافل از اینکه آن سانحه رانندگی، کسری را برای همیشه از آنها گرفته بود. بالاخره یکی از همراهان موقع نماز صبح، گوشی کسری را جواب میدهد و میگوید: «تصادف کردیم و کسری پیگیر کارهای درمان بچههاست. حتماً با شما تماس میگیرد…» بیقراری پدر و مادر اما کار خودش را میکند. چند ساعت بعد و با کلی پرسوجو شماره بیمارستان را پیدا میکنند و تماس میگیرند. پرستار پشت خط هم بیخبر از همهجا، خبر فوت کسری را به فرد آن طرف خط میدهد. یعنی به پدر کسری که جانباز دوران دفاع مقدس بود؛ جانباز اعصاب و روان که حال مساعدی هم نداشت. شنیدن این خبر تلخ ناگهانی کافی بود که پدر کسری همزمان دچار حمله شدید عصبی و سکته قلبی شود و… باورنکردنی است اما پدر کسری فقط به فاصله چند ساعت به او ملحق شد…»
مبهوت ماندهام. قدرت هضم آنچه شنیدهام را ندارم. زیر لب زمزمه میکنم: آه از غمی که تازه شود با غمی دگر… دکتر عظیمزاده مکثی میکند و در ادامه میگوید: «یکی از دوستان پیشکسوت در مراسم بزرگداشت کسری و پدرش میگفت: «در دوران جنگ تحمیلی زیاد پیش میآمد پدر در مراسم شهادت پسرش یا پسر در مراسم شهادت پدرش شرکت کند اما حتی آن موقع هم خیلی کم پیش میآمد که مراسم شهادت پدر و پسر همزمان باشد و مادر خانواده، داغدار هر دو باشد. اما مراسم شهادت کسری و پدر جانبازش، 32 سال بعد از پایان دوران دفاع مقدس، همزمان شد…»
جهادگران هم شهید میشوند؛ باور کنید!
صحبت از شهادت که میشود، انگار داغ دل دکتر محمدحسین عظیمزاده اردبیلی تازه میشود. دوباره جملاتش رنگ بغض میگیرد. حالا و در بخش پایانی صحبتش، به نیابت از تمام دوستان جهادگرش که دو هفته است بغضی عمیق راه نفسشان را بسته، میگوید: «این مملکت جوانانی مثل کسری که دلشان به حال درد مردم بسوزد، کم ندارد. این جوانان غیرتمند و بلندهمت و البته گمنام، فراوانند و اصلاً هم به چشم نمیآیند. اما یادمان نرود جوانان این سرزمین به الگوهایی مثل کسری نیاز دارند؛ جوانی که جانش را در راه خدمت به مردم فدا کرد. اگر در زمان جنگ تحمیلی، جوانان برای دفاع از دین و وطن و ناموس و به عشق شهادت به جنگ دشمن میرفتند، الان جوانانی مثل کسری با عشق شهادت به مصاف مشکلات مردم در مناطق محروم میروند؛ مناطقی که نمیتوانید تصور کنید شرایط زندگی مردمانش تا چه حد نابسامان است.
خب، وظیفه مسؤولان در قبال جوانانی که داوطلبانه و بدون چشمداشت برای خدمت به همنوعان محروم وارد میدان میشوند و حتی از جانشان میگذرند، چیست؟ آیا وظیفه ندارند آنها را به الگوهایی برای جوانان کشور تبدیل کنند؟ الان جوانان ما شور و شوق زیادی برای مشارکت در فعالیتهای جهادی دارند. اگر ببینند و خبردار شوند یک دانشجوی پزشکی در مسیر کارهای جهادی و در راه خدمت به مردم محروم، رستگار و عاقبت بخیر و شهید شده، آیا انگیزه و اشتیاق بیشتری برای مشارکت در فعالیتهای جهادی پیدا نمیکنند؟
اما متاسفانه پیگیریها تا امروز برای ثبت واژه «شهید»، پیشاپیش نام «کسری اسماعیلی»، به نتیجه نرسیده. البته کسری، چهل و یکمین شهید جهادگر است و تا جایی که ما اطلاع داریم، روند رسمی و اداری که بخواهد عنوان «شهید» را برای آن 40 شهید قبل از کسری اختصاص دهد هم هنوز انجام نشده است. درست است که «شهادت» چیزی نیست که در گروی ثبت یک واژه باشد و جهادگری که خالصانه در راه خدمت به مردم نیازمند و دردمند تلاش و جان خود را فدا میکند، براساس اعتقادات ما به این سعادت رسیده و شهید محسوب میشود اما از فرهنگسازی در این عرصه هم نباید غافل بود. ما تحول و شورآفرینی یک جوان حماسهساز به نام شهید «محسن حججی» را در کشور تجربه کردهایم، بنابراین باور کنیم با برجستهسازی شهدای جهادگر هم میتوانیم خون تازهای در رگ نسل جوان جامعه تزریق کنیم.»
انتهای پیام/
اخبار مرتبط
پر بازدید ها
پر بحث ترین ها
بیشترین اشتراک
بازار
اخبار کسب و کار