سهشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۹ – ۱۵:۳۵ پاسخ یک استاد دانشگاه به ادعای نفی اقتصاد اسلامی/امکان؛ چرایی و وجود اقتصاد اسلامی
در پی مطرح شدن مجدد برخی از مطالب در مورد عدم وجود علوم اجتماعی اسلامی و اقتصاد اسلامی، محمد نعمتی عضو هیأت علمی دانشگاه امام صادق علیه السلام، در امکان، چرایی و وجود علوم اجتماعی اسلامی و اقتصاد اسلامی یادداشتی منتشر کرد.
به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از روابط عمومی دانشگاه امام صادق علیه السلام، در پی مطرح شدن مجدد برخی از مطالب در مورد عدم وجود علوم اجتماعی اسلامی و اقتصاد اسلامی، دکتر محمد نعمتی عضو هیأت علمی دانشگاه امام صادق علیه السلام، در امکان، چرایی و وجود علوم اجتماعی اسلامی و اقتصاد اسلامی یادداشتی را منتشر نمود.
از نگاه وی این رد نتیجه عدم آگاهی از تاریخ عقاید و وقایع اجتماعی اقتصادی مکاتب مختلف است. دکتر نعمتی با ابزاز تاسف از اینکه این دوستان حتی با مفهوم و ترجمه درست این اصطلاحات هم آشنایی ندارند، نوشت که نفی علوم اجتماعی که همان فقه اجتماعیات (jurisprudence) غربی است به مانند این هست که بگوییم اسلام یا مکاتبی مشابه آن، فقه ندارد، یا فقه اسلامی وجود ندارد. به عبارت دیگر این دوستان خود سالهاست کم و بیش درگیر همین مباحث علمی هستند، اما قبول ندارند که کار علمی میکنند؟!
آنچه در ادامه می آید، یادداشت دکتر محمد نعمتی عضو هیأت علمی دانشکده معارف اسلامی و اقتصاد دانشگاه امام صادق علیه السلام است.
بسم الله الرحمن الرحیم
یک بحث قدیمی و تکراری دوباره در فضای رسانه ای شکل گرفت و آن بحث این است که آیا علوم اجتماعی و اقتصاد اسلامی داریم یا نه ؟ البته ما در دانشگاه و حوزه از این مباحثات استقبال میکنیم و از طرح این مباحث در جای خود استقبال میکنیم و البته کم و بیش در کنار درس بحثهای خودمان همواره به این سوال پرداخته و پاسخ خود را دادهایم. انچه موجب تاسف هست شیطنتهای رسانهای هست که به دنبال حقیقت نیستند، بلکه به خاطر دلدادگی و سر سپردگی به یکی از فرقهها و مذاهب پلاسیدهسرمایهداری، هر از چندگاهی یک طرفه علوم اجتماعی اسلامی را به تمسخر میگیرند و جای تأسف بیشتر میشود، وقتی که افرادی روحانی ملعبه این شیطنت قرار میگیرند.
با این حال توضیحی کوتاه ارائه مینمایم و تفصیل بحث را به کلاسها و سایر گفتگوها و نوشتجات قبلیام ارجاع میدهم و آمادگی خود را را برای گفتگوهای بیشتر حضوری با علاقهمندان این عرصه در دانشگاه یا هر مرکز علمی دیگر اعلام مینمایم.
چماق و برچسب «غیرعلمی»، چماق انحصار طلبان و مطلقاندیشان است
تصوری که ما از زندگی اجتماعی داریم، نقشی مهم در شکل گیری تصور ما از علم اجتماعی دارد و این تصور از علم اجتماعی هست که پاسخ وجود علمی مطلق یا علمها و ایسمهای مختلف اجتماعی را میدهد.
تصور ما از زندگی اجتماعی:
انسان موجودی اجنماعی است به این معنا که برای رفع نیازهایش تقسیمکار اجتماعی را میپذیرد و برای این رفع نیازها ضمن تعامل و بده و بستان با سایر انسانها به تعامل با طبیعت و برداشت منابع مورد نیاز از آن محتاج است.
تصور ما از علم اجتماعی
انسان برای رفع تضادها و سامان دادن به زندگی اجتماعی خود گریزی از توسل به قواعد رسمی﴿واجبها و حرامها به تعبیر ما ﴾ و غیر رسمی﴿مستحبات و مکروهات یا به تعبیر کلی تر فرهنگ﴾ ندارد. مجموع این قواعد هم نیازها و هم چگونگی براورده شدنشان و هم چگونگی توزیع و مصرف آنها را مشخص میکند. همین قواعد است که باعث تفاوت جامعه انسانی با «جامعه جنگلی و حیوانی» میشود.
از سوی دیگر هم همین جوامع انسانی با هم تفاوت دارند و به دلیل همین تفاوت ها هست که شاهد تمدنهای مختلف در دورهها و جغرافیا های متفاوت هستیم. به عبارتی همین تفاوت زیست انسانها ، دلیلی بر تفاوت قواعد ساماندهی این زندگیها هست.
اما نکته آخر در این بخش: این قواعد ساماندهی حیات اجتماعی در دوره ها و جغرافیاهای مختلف نامهای مختلف دارد: چارچوب تحلیلی، سیستم اجتماعی، الگوی توسعه، الگوی پیشرفت، حکمت عملی، فقه(اجتماعی)، مطالعات اخلاقی، علوم اخلاقی، مطالعات اجتماعی، علوم اجتماعی، اقتصاد(تدبیر مدن در مقابل تدبیر منزل) و سیاست و مدیریت و حقوق، اداب مملکتداری، حکمرانی و … . ادیان(از نظر ما الهی) و مکاتب (از نگاه ما بشری) محتوایی غیر از همین قواعد زندگی بشر که اسم های مختلف دارند، نیست.
یا بهتر بگویم مکتب و دینی که با ساماندهی زندگی اجتماعی ارتباط نداشته باشد، همان شیر بی یال و دم و اشکم هست. مسیحیت، یهودیت، اسلام، فیزیوکراسی سرمایهمداری، سوسیالیست، بوداییسم و … هرکدام با فرق و مذاهب مختلف خود این ادعا را دارند که اگر این ادعا را نداشته باشند، وجود خود به عنوان دین(سبک زندکی) را نفی کردهاند. بنابراین تفاوت ساختهای مختلف اجتماعی به علت تفاوت حاکمیتهای دانشهای مختلف اجتماعی در جوامع هست.
چرایی تفاوت دانشهای اجتماعی
بدیهی است که دانشهای مختلف یا دقیقتر عالمان و مراجع مختلف خود را حق و آموزههای خود را نجات بخش میدانند که اگر این نباشد، چه میتواند باشد: مثلا اسمیت کتاب فقهی(ثروت ملل) و فلسفی- اصولی(احساسات اخلاقی) مینویسد و در عین حال باور داشته باشد که حرفها نادرست و غیر علمی در این کتابها نوشته و باید مثلا به ابن خلدون یا به خواجه نصیر یا به هیوم یا به کانت یا به مارکس یا به کینز یا به هایک مراجعه کنید.
متمسک شدن به مفهومی مانند «علم» در فضای دانشگاهی توسط عالمان تصدیق این همین مدعا هست که اندیشه من متفکر حقیقت و صادق هست، اما اندیشه شما (که در مقابل من هست) علمی نیست، حقیقت نیست، درست و عقلانی نیست و … . به عبارتی این دشنام گویی دانشگاهی راه فرار از گفتگو است، شیوه انحصارطلبان و مطلق اندیشان، آنان که گویی ارتباط مستقیم با خداوند دارند یا میپندارند جای خداوند نشستهاند و از «بالا» حقیقت را میبینند یا حقیقت بر آنها منکشف شده است.
اما چرا این دانشها و فقهها (قواعد تعامل انسانها) با هم متفاوت هستند. خلاصه بگویم چون نگاه به عالم و آدم میتواند متفاوت باشد، این تفاوت نگاه بوده و هست و تا این تفاوتها هست، تفاوت سازههای علمی و سازههای اجتماعی و تمدنی هم هست. به میزان تفاوت در این مبانی، تفاوت در روبناها و در نتیجه تقابلها هم بیشتر هست.
ریشه تقابل مکاتب و تمدنها
اندیشهها به مدد تبلیغ و رسانه و دست یافتن به قدرت و حکومت میتوانند قواعد و آرمان شهر مطلوب خود در جوامع انسانی را محقق نمایند و بدیهی است با موانع تحقق آرمانشهر خود هم مقابله میکنند و درصدد برطرف کردن این موانع (اندیشههای رقیب) هستند. بنابراین غیر قابل قبول است که جنگ ها و نزاعهای بزرگ و خونین را به اموری شخصی و یا جزئی تقلیل دهیم. تبعیدها، زندانها و کشته شدن عالمان را در این چارچوب میتوان تفسیر کرد.
انقلاب اسلامی و تقابل دائمی اندیشه آن با استکبار
کلام آخر با دلدادگان به ثقلین و ایران: اندیشه انقلاب اسلامی لزره بر اندام جاهلیت مدرن که در قالب اندیشه «علمی» لیبرالیزم به عنوان یکی از فرق و مذاهب پر طرفدار سرمایهمداری که دارای حکومت و رسانه جهانگیر هست، انداخته است. این خشم و نفرت آنها نسبت به این اندیشه و جغرافیای آن، به نظر بیمانند باشد و در چارچوبی که در بالا به اختصار توضیح دادم قابل تبیین و پذیرش هست: شدت جاذبهها و دافعهها در ساحت اندیشه و حکومتها هست که به نهایت خود میرسد.
شهادتها و مرارتهای ائمه اطهار ، که درود خدا برآنان باد، در مقابل استکبار اموی و عباسی را چگونه باید تفسیر کرد؟ تقابل ائمه هدایت با عباسیان که یکی از بزرگترین امپراطوریهای تاریخ بشریت تا کنون بوده هست را باید در تفاوت اندیشه امام معصوم با خلیفه عباسی در چگونگی طهارت گرفتن یا چگونه نماز خواندن تفسیر نماییم؟یا در اینکه پنیر را صبح بخورند یا شام؟ و البته که مکاتب برای این موارد هم سخن و پیام دارند و البته که لازم هست در همین ابواب هم افرادی سالها مطالعه و نظریهپردازی نمایند.
اما چه خاماندیشی هست که این تقابل سهمگین را به این امور منتسب نماییم و چه نادانانی هستند که بخواهند برای این امور شخصی جنگ و خونریزی به پا نمایند و یا در این مسیر کشته شوند.
این میزان از جهل (دشمنی بخاطر مباحث فردی و شخصی) را به نظام سلطه و استکباری انگلیسی- آمریکایی نمیتوان نسبت داد و هم آن دویستهزار نفری که آگاهانه و عاشقانه در مسیر آرمانهای انقلاب اسلامی جان عزیزشان را تقدیم کردهاند.
آری این تقابل ، تقابلی از سر علم و آگاهی هست، تقابل حکومت الهی با حکومتهای شیطانی و طاغوتی. علم اسلامی با علم لیبرالی و دیگر علمهای دروغین مشابه. و چند البته که در این مسیر راهی طولانی برای تحقق مدینه النبی داریم و یاد گرفتهایم که دشمنی دشمنان و جهل دوستان همواره در این مسیر بوده ، هست و خواهد بود.
انقلاب اسلامی تجدید حیات دوباره اسلام به عنوان برنامه حیاتبخش انسان هست که با تلاش و جهاد علمی جوانان آن در گام دوم انقلاب، بنای دولت اسلامی را با تدوین و ارائه علوم اجتماعی اسلامی از جمله اقتصاد و سیاست اسلامی پایهگذاری خواهند نمود.
طلیعههای آن ها را با تمام وجود در نسل جدید و عالمان جوانمان مشاهده میکنیم و ما در خانواده دانشگاه امام صادقعلیهاسلام دست کمک و یاری به سمت همه اندیشمندان دانشگاهی و حوزوی برای ارائه و ساخت این طرحواره علوم اجتماعی اسلامی که همان الگوی پیشرفت اسلامی ایرانی هست دراز میکنیم. امید که تحقق دولت اسلامی و ساخت جامعه اسلامی پایانی بر جاهلیت مدرن باشد.
[۱] استادیار دانشکده معارف اسلامی و اقتصاد دانشگاه امام صادقعلیهالسلام، رییس مرکز نوآوری و ایدهپردازی در علوم انسانی اسلامی و عضو اندیشکده اقتصاد مرکز الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت. nematy isu.ac.ir
انتهای پیام/ب
بازار
اخبار کسب و کار
Error loading HTML