Categories: اجتماعی

کنشگران و میدان‌سازان در پارادایم تمدن سایبری

چهارشنبه ۲ مهر ۱۳۹۹ – ۰۷:۳۳ کنشگران و میدان‌سازان در پارادایم تمدن سایبری

در طیف حکومت مردان، دسته‌هایی منفعل و دسته‌هایی کنشگر و فعال محسوب می‌شوند. حکومت مردانی که در این میان، می‌دانند که نمی‌توان منفعلانه با پارادایم جدید برخورد کرد، و باید نقش فعالی را در آن ایفا نمود، بر دو دسته‌اند؛ بازی‌گران و میدان‌سازان!

خبرگزاری فارس ـ اردوان مجیدی:در سلسله یادداشت‌هایی، به تحلیل ابعادی از تحول و چالش‌های این تمدن سایبری می‌پرداختیم. این ششمین یاداشت از این مجموعه است. در یادداشت چهارم، با مثال پادشاه لخت، از این صحبت کردیم که با تغییر پارادایم[1] در تمدن سایبری، لباس اقتدار حاکمیت، تغییر ماهیت داده، و آنچه که قبلا مایه قدرت و اقتدار بود، به لباسی خیالی برای حاکمیت تبدیل می‌شود. تغییر پارادایم، منجر به تغییر ماهیت پدیده‌ها می‌شود. آنچه که در یک پارادایم، معتبر و موثر است، ممکن است در پارادایم دیگر به پدیده ای بی اثر و حتی مخرب تبدیل شود.

در تمدن سایبری، حفظ یا از دست دادن اقتدار حاکمیت، بیش از هر چیز به فهم و تصور خود حکومت مردان باز می‌گردد. اگر حکومت مردان پارادایم جدید را فهم کنند، طبق قواعد آن، لباس قدرت مناسب را اتخاذ می‌کنند، و نقش موثری در آن ایفا می‌کنند. وگرنه با تصورات موهوم، لباس خیالی بر تن می‌کنند.

طیف‌های مختلفی از رفتار حاکمان در مواجهه با شرایط پارادایم جدید، وجود دارد. در یادداشت پنجم، از چهار دسته از مردان حکومت صحبت کردیم. نگاه هر چهار دسته انکارگران، مقابله گران، رها کنندگان و مذبذبان، به پارادایم جدید، نگاهی منفعلانه است. برخی اصلا آن را باور نمی‌کنند، برخی باور می‌کنند ولی مقاومت می‌کنند، برخی سرنوشت خود را به آن وا می‌نهند، و برخی نیز بین اینها سرگردانند. هر چهار دسته، در این فضای تغییر پارادایم مغلوبند. پارادایم جدید، بساط همه آنها را برمی‌چیند، و آنها را در خود هضم می‌کند.

پس تکلیف چیست؟ چه کسانی می‌توانند در این شرایط عملکرد موفقی داشته باشند و نجات پیدا کنند؟

میدان پارادایم جدید، عرصه‌ای برای کنشگران فعال

دسته‌های دیگری از حکومت مردان وجود دارند، که پارادایم جدید را فهم می‌کنند، به ایفای نقش در آن هم اعتقاد دارند، و در آن به صورت موثر، کنش و بازی می‌کنند. برای اینکه فهم کنیم این کنشگران چه کسانی هستند و چه می‌کنند، ابتدا مسأله اصلی در پارادایم جدید را مرور کنیم.

ما با فضای متفاوتی در شرایط اجتماعی و حاکمیتی جدید مواجهیم، که قدرت و اقتدار در آن، خصوصیاتی متفاوت با دوران‌های گذشته دارد، و معادلات متفاوتی در شکل گیری قدرت در آن حکمفرما است. هم ماهیت قدرت تغییر کرده، و هم مولفه‌های شکل دهنده‌های آن متفاوت شده، هم اعمال و بکارگیری آن شکل دیگری پیدا کرده است. آنچه را ما در گذشته به عنوان قدرت تلقی می‌کردیم، شکل متفاوتی در این فضا پیدا می‌کنند. برخی رنگ می‌بازند، و برخی شکل عوض می‌کنند. اگر با شیوه‌ها و سازوکارهای گذشته وارد این فضا شویم، سازوکارهایمان بی اثر می‌شود، و قدرت خود را از دست می‌دهد.

اگر قبلا با اعمال زور از طریق تشکیل یک سازمان، تصویب یک قانون، داشتن منابع، پول و هزینه کردن آن، تمرکز قدرت در مرکز تصمیم‌گیری، و ملزم کردن همه به تبعیت از آن سازوکار متمرکز، موفق به انجام خواسته‌های خود، و مجبور کردن مردم به انجام یک کار می‌شدید، اکنون هر چه سازمانتان را بزرگ کنید، پول بیشتری خرج کنید، قوانین شدیدتری هم در حمایت از اعمال زورتان وضع کنید، باز هم موفق به همراه کردن جامعه با خودتان نمی‌شوید.

اما در این میدان ممکن است شخصی با فهم شرایط، بدون صرف پول زیاد، بدون اینکه سازمان بزرگی داشته باشد، با برآورده کردن برخی از نیازهای کلیدی جامعه، در مواردی نظیر راه انداختن یک فروشگاه الکترونیکی، بستر ارائه خدمات، بستر به اشتراک گذاری و ارائه محتوا، بستر تبادل پیام و اطلاعات و رسانه‌های اجتماعی، جامعه را با خود همراه کرده، و رفتارهای جامعه را مطابق رویکرد مناسب خود، تغییر دهد. حتی اگر مالکان این بستر در محدوده جغرافیای شما قرار نداشته، و تعهدی به حاکمیت شما نداشته باشند. حتی ممکن است برعکس، کسانی باشند که تمایل به شکستن اقتدار حاکمیتی شما داشته باشند. به مثال‌هایی از این دست، از جمله بسترهای جستجو، حمل و نقل، آموزش، رمز ارز و نظایر آن، در یادداشتهای قبلی اشاره کردیم.

به حکومت مردانی که در این میان، متوجه می‌شوند که نمی‌توان منفعلانه با پارادایم جدید برخورد کرد، و باید نقش فعالی را در آن ایفا نمود، احتمالا می‌توان امید بست. اما این حکومت مردان، خود بر دو دسته‌اند؛ بازی‌گران و میدان‌سازان!

بازی‌گران

عده ای از حکومت مردان، قواعد موجود پارادایم جدید را فهم می‌کنند، و متوجه می‌شوند که به عنوان یک واقعیت، در آن واقع شده‌ایم، و خواه ناخواه، با معادلات و خصوصیات آن دست به گریبانیم. آنها متوجه می‌شوند که نمی‌توان طبق قواعد حاکم بر بافت قدیم حاکمیت، حکمرانی و جامعه، در این میدان جدید بازی کرد. طیفی از قواعد این میدان را نیز می‌شناسند، و بر اساس آن سعی می‌کنند که یک بازیگر فعال و تعیین کننده در این میدان بازی باشند.

اما مسأله اصلی بازی‌گران، آن است که اعتقاد دارند که میدان پارادایم ایجاد شده، میدان پیچیده و دشواری است، و ما از توان لازم برای ایفای نقش تعیین کننده برای تغییر دادن میدان، برخوردار نیستیم؛ به همین دلیل کاری که از ما بر می‌آید، این است که در میدان مذکور، خوب بازی کنیم، برای اینکه حداکثر بتوانیم، نقش مناسب خود را ایفا کنیم، و منافع بیشتری را در این میدان بازی از آن خود کنیم.

در حوزه فناوری اطلاعات و فضای مجازی، توجیه بازی‌گران آن است که شالوده سخت افزاری و نرم افزاری میدان فضای مجازی، آنچنان در سیطره قدرت آمریکا است، که امکان ورود ما به این حوزه و به دست گرفتن میدان وجود ندارد. از دیدگاه آنان، گسستن وابستگی امکان‌پذیر نیست، و ما اگر بتوانیم سطح، شکل و نوع وابستگی خودمان به این فضا را مدیریت کنیم، هنر کرده‌ایم. آنها فهم می‌کنند که باید طبق قواعد بازار و فضای جدید فناوری اطلاعات بازی کنیم، اما این بازی را در میدان تعریف شده غرب و مشخصا آمریکا، انجام می‌دهند.

آنها سعی می‌کنند در این میدان فضای مجازی و فناوری اطلاعات، با بازی نسبتا هوشمندانه، منافع خودمان را در این میدان بازی افزایش دهند. اما به عنوان یک باور، می‌پذیرند که نمی‌توانند میدان بازی را تغییر دهند. به همین دلیل در تغییر آن هم به صورت جدی تصمیم یا عملی را انجام نمی‌دهند؛ و اعمالی هم که احیانا بوی تغییر میدان را می‌دهد، مثلا توسعه سیستم عامل یا موتور جستجوی کاملا بومی، با توجیه عدم امکان پذیری، از حمایت پیشینی، پسینی، و زمینه‌ای مناسبی برخوردار نمی‌شود. و با حمایت‌های ناقص و محدود که حتی آن را در حد آزمایشگاهی هم نمی‌توان دانست، این اقدامات محدود از همان ابتدا محکوم به شکست است. اینگونه اقدامات فقط در حدی انجام و حمایت می‌شود، که عذر تقصیر حکومت مردان باشد، برای اینکه: ”ما کردیم ولی نشد!“. این در حوزه‌های تغییر میدان است. اما در حوزه‌های بازی کردن در میدان، تلاش‌هایی به صورت جدی انجام می‌شود، چون امکان بازی در میدان را فهم می‌کنند.

پس از گذراندن دهه شصت در فضای هنری جنگ، به صورت کاملا اقتضائی، محدود، مبتنی بر شرایط و نیازهای روزمره، در دهه هفتاد، رسانه‌ها و گروه‌های هنری انقلابی، در انفعال کامل قرار گرفتند. علی‌رغم پیروزی انقلاب اسلامی، میدان هنر و سینما در دست مخالفان انقلاب و الگو گیرندگان از هنر در تمدن غرب بود. دیدگاه‌های انقلابی و مبتنی بر مبانی معرفتی مهجور بود. حتی در صدا و سیما، با توجیه مقابله با ماهواره و پاسخ گویی به کشش و مطالبه مردم، برنامه‌ها به سمت کپی برداری از همان تیپ برنامه‌های ماهواره‌ای که از آنها انتقاد می‌شد، و همان فیلمهای جلف با سبک زندگی غربی، با کمی رنگ و لعاب فرهنگ عامیانه ایرانی و اندکی هم زدن ظواهر اسلامی به آن، سوق پیدا کرد. هنر انقلاب اسلامی کاملا در شرایط انفعال قرار گرفت.

در دهه هشتاد و نود، کم کمک، بازی‌گرانی پیدا شدند که عَلَم اینکه ما در این میدان، باید بازی خودمان را بکنیم را برداشتند. مستندها و فیلمهای تلویزیونی و سینمائی، و برنامه‌های هنری دیگر، و هنرهای محدود رسانه‌ای دیگری در این میدان، شروع به بازی در نقش بازی‌گران انقلاب اسلامی کردند. برنامه‌هائی که در فضای رسانه‌ای موجود، بتوانند حداقل بخشی از حرف‌های انقلاب را منعکس کنند. این گوشه و آن گوشه با بازی این بازی‌گران، عرصه هنر انقلاب اسلامی، تولید و منتشر شد. اما مسئله هنوز این است که ما هنوز در میدان بازی رسانه‌ای غرب بازی می‌کنیم. تنها سعی کرده ایم بازی‌گر خوبی باشیم.

در عرصه بین‌الملل و سیاست خارجی، بازی‌گران ما سعی کرده‌اند طبق قواعد تعریف شده بین‌المللی، در چارچوب میدانهای تعریف شده نهادهای رسمی و سازوکارهای آن، از شورای امنیت گرفته تا سازمان ملل، یونسکو، شورای حکام انرژی اتمی، و میدان تبادلات ارزی، بازی خوبی انجام دهند (حداقل در حد و اندازه هوششان، یا دلدادگی‌هایشان). اما در این مدت کسی جرات و جسارت آنکه میدان‌های بین‌المللی را تغییر دهد، نداشته است. تغییر قوانین سازمان ملل و شورای امنیت، برای اهالی دیپلماسی یک تخیل بچه گانه و بازی تلقی می‌شود. حتی ایفای نقش موثر در تعریف ساختار قوانین و معاهدات بین‌المللی و کنوانسیون‌ها، به عنوان یک امر نشدنی تلقی می‌شود.

این بازی‌گران ادعا می‌کنند که آمریکا در تعیین همه چیز دست دارد، و کسی خارج از قواعد ابرقدرتی او نمی‌تواند بازی کند. به همین دلیل حتی در موردی نظیر یونسکو که اصلا آمریکا از آن خروج کرده و مداخله مستقیمی ندارد، در تدوین اسنادی نظیر 2030، حضور کارشناسان ایرانی فقط در مرحله آخر یعنی امضای آن معنا‌دار است.

همه به تیم امضاء کننده انتقاد می‌کنند که شما چرا امضاء کردید؛ اما هیچگاه کسی از دستگاه دیپلماسی، و دیپلماسی تخصصی تعلیم و تربیت، سوال نمی‌کند که شما در هنگام طراحی و تدوین این سند کجا بودید؟ چرا در تعیین مسیر آن و مشخص شدن رویکرد آن نقش ایفا نکردید؟ و مشارکت جدی نداشتید؟ یا اصلا چرا ما در این 40 سال، دیپلمات‌های توانمند و برجسته ای که بتوانند در این فعالیتها مشارکت داشته و تعیین کننده باشند، تربیت نکردیم؟ بازی‌گران خود را این میدان نچیدیم؟ و در این مدت مدید، یارگیری‌های خود را برای به دست گرفتن میدان بازی انجام ندادیم، تا بتوانیم اسناد بین‌المللی را در میدان بازی خودمان طراحی کرده و جلو ببریم؟ این سوال‌ها را کسی نمی‌پرسد، چون باوری وجود ندارد که ما بتوانیم چنین کنیم! و به دلیل این عدم باور است که حتی به فکر تربیت و کادرسازی در این زمینه نبوده و نیستیم.

این می‌شود که حتی در حساسترین موضوعاتی نظیر برجام، حتی مدعیانی که خود را خبره‌ترین تیم مذاکره کننده می‌نامیدند، به ویرایش متن از پیش تعیین شده و حداکثر کمی بالا و پائین کردن متن آن می‌پردازد، و حتی متوجه ابعاد فاجعه آمیز مباحثی نظیر مکانیزم ماشه در متن از پیش تعیین شده آن نمی‌شوند. مسئله آن است که به نظر می‌رسد تیم مذاکره کننده، اصلا توان حرفه ای مشارکت در تدوین مشترک یک معاهده را، با ایفای نقش موثر و تعیین کننده، نداشته است.

بازی‌گران بیش از هر چیز در شکستن باور اینکه ”میدان بازی بزرگ ایجاد شده، قابل تغییر است“، احساس عجز می‌کنند، و به همین دلیل میدان بازی را می‌پذیرند. هر چند در این میدان، نقش فعال را اتخاذ می‌کنند، اما جرات به هم زدن میدان بازی و پهن کردن آن به گونه ای متفاوت را به خود نمی‌دهند. چیزی که دسته دیگری از حکومت مردان، جسارت و شهامت آن را دارند؛ میدان‌سازان!

میدان‌سازان

زمانی که اسرائیل برای بلعیدن لبنان، رویکرد از هم پاشاندن حاکمیت آن را در پیش گرفت، و با حمایت پنهان و آشکار، و تامین سلاح دسته‌های مختلف، و اختلاف افکنی بین اقوام، این کشور کوچک را به کشور هزار حکومت و هزار حاکمیت تبدیل کرد، تصور نمی‌کرد که همین میدان آشفته، زمینه شکل گیری بیرون از حاکمیت رسمی نهادی شود، که بلای جان خودش گردد؛ حزب الله!

تفکر جهادی امام خمینی، و تکیه به قدرت الهی و کسب عزت از او، و تداوم و استقرار آن توسط امام خامنه‌ای، کافی بود که بتواند منشاء الهام و شیفه شدن سید حسن نصرالله برای تغییر میدان بازی لبنان شود. شاید در ابتدای کار، بازی سید حسن و یارانشان، به عنوان یک بازی فعال در میدان بازی اسرائیل تلقی می‌شد، اما بعد از چند سال، بخصوص در پس نبردهای سی و سه روزه تا دو روزه، معلوم شد که این، میدان بازی دیگری است که اسرائیل در آن قرار گرفته، و ترسیم کننده دیگری دارد.

اتفاقاتی نظیر موج بیداری اسلامی در کشورهای متعدد در آسیای غربی و آفریقای شمالی و حتی اروپا، علی‌رغم سرکوب گسترده و متوقف ساختن آن توسط غرب، شکل گیری جنبشهای یکپارچه ملی یمن، و جنبشهای مردمی نهادی حوزه‌ای در عراق و سوریه، و بازی فعال بازی‌گران در افغانستان، جنبش اجتماعی در نیجریه، … تا جنبش ضد نژادپرستی در آمریکا، دیگر بازی در میدان تعریف شده تقسیم قدرت بین‌المللی قدیمی نیست؛ بلکه یک میدان جدید بازی است، که میدان‌سازان و بازی‌گران کهنه کار غربی، در فهم این میدان و چگونگی و ابعاد آن، و چگونگی مدیریت آن توسط میدان‌سازان آن، سر در گم هستند. آنها که تصور می‌کردند پارادایم جدید و میدان ایجاد شده در دست آنها است، با شکل گرفتن جبهه انقلاب اسلامی، بیرون ساختار دولتها و حاکمیت‌ها، متوجه شکل و ماهیتی جدید از پارادایم جدید می‌شوند که توضیحی برای آن ندارند. و این به عنایت خداوند متعال است، که در میدان‌سازی بین‌المللی، این چنین موفقیت آمیز عمل می‌کند.

وقتی چنین میدان‌سازی می‌گوید ”در میدان تنظیم شده‌ از سوی دشمن بازی نکنید!… چون چه ببرید، چه ببازید، به نفع اوست“، و در عمل نیز چنین می‌کند، باید فهمید که میدان‌سازی، دور از دسترس حکومت مردان نیست؛ فقط به این وابسته است که با مجرای یقین، چقدر به منبع قدرت الهی متصل باشد. جالب این است که این میدان‌سازی، در شرایطی محقق می‌شود، بدون اینکه بدنه معیوب حکمرانی که مملو از حکومت مردانی از انکارگران تا مذبذبان و حداکثر تعداد محدودی بازی‌گر است، با او در فهم پارادایم جدید، و میدان‌سازی در آن همراه باشند. و از طرفی دیگر، کمترین امکانات اجرائی در اختیار اوست (بر خلاف تبلیغات و هجمه علیه او که قصد دارد، دست او را از همین توان عملی محدود هم کوتاه کند).

بر خلاف آن، من تصور می‌کنم که میدان‌سازی امام خامنه‌ای، نه از جایگاه حاکمیتی رسمی جمهوری اسلامی ایران، بلکه از مجرای روابط اجتماعی، نهادی و ارتباط مستقیم انسانی ایشان در جایگاه مرجعیت و رهبری نهضت انقلاب اسلامی، انجام می‌شود. گمان می‌کنم، کسانی که تصور می‌کنند، دستگاه دیپلماسی و حتی بعضا نهادهای نظامی انقلاب اسلامی، در این میدان‌سازی نقش جدی ایفا کرده‌اند، در اشتباهند. این میدان‌سازی از طریق سازوکار غیر حکومتی اتفاق افتاده است. بعضا مولفه‌های حکومت در این میدان‌سازی نه تنها درگیر نبوده، بلکه حتی همراه هم نبوده، و خلاف آن عمل کرده است.

و به همین دلیل است که وقتی میدان‌ساز برجسته‌ای مثل اسطوره شهید حاج قاسم سلیمانی، در عرصه تار و پود بافت توأم یک نهاد نظامی با نهادهای اجتماعی در میدان بین‌المللی، به کمک می‌آید، معلوم می‌شود که چقدر اهمیت پیدا می‌کند. در تنگنای قحط الرجال مردان میدان‌ساز در حکومت، عرصه‌های مختلف، منتظر ظهور میدان‌سازان اینچنین است، تا به کمک امام آمده و میدان‌سازی را در عرصه‌های مختلف، محقق کنند.

تمام این اتفاقات، در پارادایم جدیدی می‌افتد که جهان را دچار دگردیسی کرده است. ما فعلا از آن به پارادایم تمدن سایبری نام می‌بریم، و ان شاء الله در ادامه در مورد آن بیشتر صحبت می‌کنیم. تمدن سایبری، نقش تعیین کننده‌ای در ایفای نقش میدان‌سازان دارد. شاید دلیل اینکه از امام خامنه‌ای به مضمون نقل شده که فرموده‌اند: ”اگر من امروز رهبر نبودم، حتما رئیس شورای فضای مجازی می‌شدم“، همین باشد.

*****

در این یادداشت و یادداشت قبل، تنها اشاره ای به طیف حکومت مردان در تعامل با پارادایم تمدن سایبری کردیم. حال لازم است اولا کالبد شکافی مفصلی از این موضوع صورت گیرد که پارادایم تمدن سایبری چه مشخصه‌هایی دارد، و بر اساس چه مولفه‌هایی و با چه بافتی شکل گرفته است. ثانیا باید مشخص شود که چه باورها و رفتاری در حکومت مردان، منجر به تحقق بازی گری و میدان‌سازی می‌شود. ثالثا باید سازوکارهای بازی‌گری و میدان‌سازی در این پارادایم را تبیین کنیم. این بحث را به عنایت و یاری خداوند متعال، به تدریج در یادداشت‌های بعدی، دنبال می‌‌کنیم. ان شاء الله. الحمد لله رب العالمین.

[1] – در پاسخ پرسش و ابهام برخی از خوانندگان محترم در یادداشت‌های قبلی، واژه ”پارادایم“ ( Paradigm ) به فارسی، الگو، الگوواره، انگاره، ابر انگاره، روانگاره و … ترجمه شده است. اما معمولا برای خوانندگانی که با مفهوم پارادایم آشنا هستند، هیچ یک از این واژه‌های آشنا نیست، و متوجه منظور نمی‌شوند، مگر آنکه دائما به صورت پانوشت، عبارت انگلیسی مذکور نیز نوشته شود. به همین دلیل، فعلا تا نهادینه شدن عمومی یک واژه فارسی مشخص، در متن از همان واژه ”پارادایم“ استفاده می‌کنیم.

پارادایم به صورت بسیار ساده و مختصر، چارچوب مفروضاتی است که یک پدیده مشخص در قالب آن چارچوب مفروضات تفسیر می‌شود. اگر چارچوب را تغییر دهیم، و با چارچوب متفاوتی از مفروضات به آن پدیده نگاه کنیم، ممکن است آن پدیده شکل دیگری پیدا کرده، یا حتی قابل توضیح و تفسیر نباشد. هر چارچوب، دستگاه معادلات خودش را دارد، و پدیده هائی که در قالب یک چارچوب معنادار هستند، در این دستگاه معادلات قابل تحلیل خواهند بود. اگر یک پدیده را که در معادلات یک چارچوب معنادار است، در معادلات چارچوب دیگری قرار دهیم، بعضا قادر به توضیح آن نخواهیم بود.

مثلا در پارادایم جنگ منظم، پدیده‌ها به گونه‌ای تعریف می‌شوند. طبق معادلات جنگ منظم، می‌توان یک پدیده نظامی را به گونه‌ای مشخص توضیح داد، و رفتارهای آن را پیش‌بینی کرد. اما پارادایم جنگ نامنظم، پارادایم متفاوتی است. یک پدیده که در پارادایم جنگ نامنظم قابل فهم و توضیح است، اگر با معادلات جنگ منظم تحلیل شود، تحلیل اشتباهی را ایجاد می‌کند، و قابل توضیح نخواهد بود. برای توضیح دادن هر پدیده، باید آن پدیده را در دستگاه معادلات پارادایم همان پدیده تحلیل کرد و توضیح داد.

یا در پارادایم مکانیک نیوتنی، معادلات به گونه‌ای مطرح است، و در پارادایم مکانیک کوانتومی، معادلات دیگری حاکم است. یک پدیده معتبر در فیزیکی نیوتنی، با معادلات فیزیک کوانتومی قابل توضیح نخواهد بود. مثال‌های مختلفی از تفاوت پارادایم ها در حوزه های مختلف قابل ذکر است. نظیر تفاوت پارادایم افلاکی بطلمیوسی و پارادایم کوپرنیکی-گالیله‌ای، که مثالی مصطلح است. ضمن آنکه شاید بتوان تفاوت پارادایم فقه و پارادایم عرفان، تفاوت پارادایم فقه و پارادایم فلسفه، تفاوت پارادایم عشق و پارادایم عقل و نظایر آن را هم در این میان مطرح کرد.

انتهای پیام/

اخبار مرتبط

پر بازدید ها

پر بحث ترین ها

بیشترین اشتراک

بازار

اخبار کسب و کار

موتور جستجوی avalkhabar

Share
Published by
موتور جستجوی avalkhabar