آرزوهای کاشف «انگاره عدد رنگی کلّی گرافها»
به گمانم کسی زنده است که آرزوی نابرآوردهای هم داشته باشد. مرده تنها کسی نیست که نفس نکشد و خون در رگهایش جاری نباشد! با این توصیف چون چندین و چند آرزوی نابرآورده دارم و…
به گزارش مشرق، کشور عزیز ما ایران مملو از مفاخر علم، فرهنگ، هنر و ادب است. باوجود این، شوربختانه، گاهی از وجود این مشاهیر و آثار آنها اطلاع کافی نداریم. یکی از دانشمندان معاصر ایران در حوزه ریاضیات دکتر مهدی بهزاد است. وی متولد ۱۳۱۵ در یزد است و پدر علم گراف در ایران بهشمار میرود. دکتر بهزاد از پیشکسوتان علم ریاضی در کشور است و کارهای اثرگذار فراوانی در این زمینه دارد. در آستانه انتشار کتاب مستند روایی از زندگی پرفرازونشیب ایشان، درصدد برآمدیم تا مصاحبه کوتاه دکتر محسن شاهرضایی با استاد را به شما خوانندگان گرامی تقدیم کنیم. باشد که این چهره خدوم علم و فرهنگ بیش از پیش به جوانان برومند ایران شناسانده شود.
آیا مفهومی در ریاضیات خلق کردهاید که به نام شما ثبت شده و باقی مانده باشد؟
بله. در سال ۱۹۶۴ میلادی وقتی روی رساله دکترای خود کار میکردم، برای نخستینبار دو مفهوم «عدد رنگی کلّی» و «گراف کلّی» را معرفی کردم و به حدسی موسوم به «انگاره عدد رنگی کلّی گرافها» دست یافتم که با وجود تلاش ریاضیدانان جهان در پنجاهوپنج سال گذشته و چاپ و نشر صدها مقاله همچنان بیپاسخ مانده ست.
آیا کتاب یا کتابهایی تألیف کردهاید که تأثیرگذار بوده باشند؟
باز هم بله. در اینجا به سه نمونه از کتابهای تألیفی اشاره میکنم:
۱. آشنایی با نظریه گرافها به زبان انگلیسی با همکاری آقای دکتر گری شاتراند در سال ۱۹۷۲.
۲. گرافها و دایگرافها به زبان انگلیسی با همکاری آقای گری شارتراند و خانم لیندا لزنیاک، چاپشده در ۱۹۷۹.
۳. نمایشنامه افسانه پادشاه و ریاضیدان به زبان فارسی با همکاری خانم نغمه ثمینی، چاپشده در ۱۳۹۰.
بیشک تاکنون کتابهایی را هم به زبان فارسی برگردانده و روانه بازار کردهاید. لطفاً به شاخصترین آنها اشاره کنید.
ترجمه کتاب پرفروش حسابان تألیف نانسی فینی با همکاری آقایان علی کافی و سیامک کاظمی چاپ مرکز نشر دانشگاهی که برندهجایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران هم شده است و چند کتاب دیگر.
آیا تابهحال کتاب از زبان فارسی به انگلیسی برگرداندهاید؟
گرچه متون ریاضی را بهراحتی از زبان انگلیسی به فارسی یا برعکس ترجمه میکنم، اما ترجمه فاخر متون ادبی و هنری از فارسی به انگلیسی برایم آسان نیست. لذا وقتی خانم پروفسور شری پرگر سخنرانی مرا در شهر پرت استرالیا قطع کردند و از من خواستند نمایشنامه افسانه پادشاه و ریاضیدان را به زبان انگلیسی برگردانم، ضمن یادآوری ضعف خود از ایشان درخواست همکاری کردم. خوشبختانه پذیرفتند و پس از ترجمه و نشر این افسانه به زبان انگلیسی، راه برای ترجمه و چاپ آن به زبانهای ایتالیایی و آلمانی گشوده شد و مقدمات ترجمه آن به زبانهای فرانسوی، عربی و اسپانیایی هموار گردید.
حدود پنجاهوپنج سال است که با درجه دکترا علاوه بر تدریس و تحقیق به کارهای اجرایی نیز پرداختهاید. لطفاً به دو سه نمونه از اینگونه خدمات خود اشاره کنید.
بنیانگذاری انجمن ریاضی ایران، فرهنگستان علوم ایران و دانشگاه رضاشاه در پیش از انقلاب اسلامی ایران را ازجمله کارهای اثرگذار مربوط به سازندگی خود میدانم.
میدانم زندگی طولانی و پربرکتی را پشتسر گذاشتهاید، آیا آرزوی نابرآوردهای هم دارید؟
به گمانم کسی زنده است که آرزوی نابرآوردهای هم داشته باشد. مرده تنها کسی نیست که نفس نکشد و خون در رگهایش جاری نباشد! با این توصیف چون چندین و چند آرزوی نابرآورده دارم و در جهت رسیدن به آنها تلاش میکنم علیرغم ضعف جسمانی خودم را زنده میدانم.
لطفاً بهاختصار به دو سه نمونه از آرزوهای خودتان اشاره کنید.
از آرزوهای مربوط به اعضای خانواده نظیر شرکت در جشنهای ازدواج و موفقیتهای این یا آن میگذرم و امرتان را اطاعت میکنم.
۱. شرکت در رونمایی فیلم فاخری برمبنای کتاب افسانه پادشاه و ریاضیدان.
۲. تماشای اجرای جذابی از نمایشنامه این افسانه بر صحنه.
۳. مشاهده پویانمایی (انیمیشن) جوانپسند نمایشنامه مذکور.
۴. اطلاع از چاپ و نشر برگردان این افسانه به زبانهای چینی، روسی و ژاپنی.
۵. اطلاع از خبر موثقی مبنیبر تعیین تکلیف «انگاره عدد رنگی کلّی گرافها» (اثبات شده است که احتمال غلط بودن این انگاره تقریباً صفر است!)
۶. داشتن ایرانی آباد با شهروندانی فهیم که در مواجهه با جدال عقل و احساس خردمندانه عمل کنند تا آموزههای دین و فرهنگ غنی کشور ازجمله «با دوستان مروّت، با دشمنان مدارا» و «دشمن را نتوان حقیر و بیچاره شمرد» را فراموش نکنند و در نتیجه با تصمیمات نابخردانه خود شکوه و عظمت گذشتههای دور ایرانزمین را بر باد ندهند.
اگر کارهای ناتمامی هم دارید لطفاً آنها را برشمارید.
مشتاقم شاهد چاپ و نشر چند اثر به شرح زیر باشم:
۱. دکتر مهدی بهزاد در صحنه ریاضیات تألیف دکتر علیرضا ملاّیی که در انتشارات کتابسرا زیر چاپ است.
۲. چاپ و نشر کتاب زندگینامه روایی اینجانب به قلم خود شما که مراحل پایانی نگارش را میگذراند.
۳. تجدیدچاپ کتاب افسانه پادشاه و ریاضیدان همراه با چندین تصویر رنگی از تابلوهای جذّاب خانم مونا فینی.
۴. چاپ و نشر افسانه پادشاه و ریاضیدان به سبک رمان، تألیف خانم زهرا علیبیگلو، چاپ ققنوس.
۵. جمعآوری و چاپ و نشر آراء و کلمات قصار مکتوب به زبانهای فارسی و انگلیسی درباره زندگی و زندگانی مطلوب که کاری بس دشوار و وقتگیر، اما بسیار اثرگذار و خواندنی است.
در شگفتم که چرا تاکنون کسی به این مهم نپرداخته و کتابی با قطع جیبی و ارزان برای فارسی زبانان جوان چاپ و منتشر نکرده است! مایلم بدانم کتابی با این شرایط در بازار یافت میشود.
در پیشنویس کتاب دکتر مهدی بهزاد در صحنه ریاضیات خواندم که الکساندر زیکوف در ماه مه سال ۱۹۶۷ میلادی در کولوکیوم بینالمللی منباخ آلمان مفهوم عدد رنگی کلّی و انگاره مربوط به آن را به مقالهای به زبان روسی ارجاع میدهد که در سال ۱۹۶۴ توسط وی. جی. ویزینگ تألیف شده است. چون شما از رساله دکتری خود در سال ۱۹۶۵ دفاع کردهاید آیا حق نبود این حدس انگاره ویزینگ نامیده میشد؟
داستان مفصّل و این نیز نمونه دیگری از انتحال و کار زشت زیکوف است. اثر تلاش آقای حسین شاهمحمد در مقاله چاپشده در نشریه JCMCC در ۲۰۱۳ و اعتراف صریح شخص ویزینگ و فقدان حتی تعریف مفهوم عدد رنگی کلّی در مقاله موردنظر زیکوف، هیچ عاقلی نمیتواند ادعا کند که ویزینگ کوچکترین سهمی در وضع این انگاره به قول معروف زیبا داشته است.
مایلم از شما بهعنوان شخصی جهاندیده و میهندوست بخواهم اگر توصیهای به مسئولان اجرایی کشورمان دارید مطرح کنید.
در روزنامه اطلاعات یکم دیماه ۱۳۹۹ میخوانیم: «یکم دیماه، از ۱۷۳۸ سال پیش از میلاد دیگان، یلدا و خورروز نامیده شده که به زعم ایرانیان دوران باستان روز «تولّد» دوباره خورشید پس از بلندترین شب سال بوده است. خورروز یکم دیماه در ایران باستان درعینحال روز برابری انسانها (حقوق بشر) نیز بوده است.» با نهایت فروتنی توصیه میکنم دستاندرکاران و سیاستمداران، خورروز هر سال را تعطیل رسمی اعلام کنند تا پاسداران شب یلدا در این روز به استراحت بپردازند، ایرانیان سده چهاردهم هجری شمسی را با ندای برابری انسانها آغاز کنند، آزادیخواهی خودشان را با فریاد «بنیآدم اعضای یکدیگرند» به گوش جهانیان برسانند و هر سال این جشن و سرور را تجدید کنند.
به نظرم اجرای این پیشنهاد میتواند خورروز را همچون نوروز جاودان سازد و بزرگداشت آن به بسیاری از کشورهای جهان راه یابد. آیا قبلاً نیز پیشنهادی از این دست خطاب به زمامداران کشور مطرح کرده بودید؟
در یکی از جلسات شورای فرهنگستان علوم پیش از انقلاب اسلامی، فرح دیبا، ریاست عالیه، عبدالحسین سمیعی و حدود بیست تن از اعضای فرهنگستان از جمله دکتر محمد یلپانی، استاد شیمی، در کاخ نیاوران حضور داشتند. آقای دکتر یلپانی کتباً خاطرهای از این نشست را در اختیارم قرار دادهاند که پاسخ به پرسش شما در آن نهفته است.
ایشان نوشتهاند: «میخواهم از مختصر تجربه آن چند سال عضویت در فرهنگستان شاهنشاهی علوم ایران چند سطر برایتان بنویسم: ابتدا بگویم که در تمام آن سالها محل فرهنگستان زیرزمینی بود در خیابان نیکو، نزدیک ساختمان شماره یک وزارت علوم. مهمترین کار ما در آن سالها جمع شدن سالی یکی دو بار در دفتر فرح پهلوی، ریاست فرهنگستان، بود. سالی یکی دو جلسه تشکیل میشد، ظاهراً برای یافتن چه کنیم؟! در آن شرایط چه میتوانستیم بکنیم؟ ایشان تنها گوش میکردند و گاه به سخنان ما لبخندی میزدند. ظاهراً این بزرگترین هنر جمع ما بود؛ بااینحال بهخاطر ندارم هیچکدام از ما درباره شرایط حاکم اندک مداحی کرده باشیم. برعکس، شاید در جلسه دوم بود که ریاست، ناگهان رو به ما کرد و پرسید: «خب، برای پیشرفت علم در کشورمان چه برنامهای پیشنهاد کنیم؟»
شاید هم دستوری بود به ما جوانان. همینطور ماتزده و بدون تجربه و آگاهی از مشکلات کشور و اینکه چگونه باید به این معضل بپردازیم، سکوت کرده بودیم. بههرصورت، پس از لحظاتی سکوت، یکی از ما (دکتر مهدی بهزاد) جرأت کرد و صادقانه گفت: «علیاحضرت، پیشنهاد میکنم اکنون که قرار است شاهنشاه بهزودی دروازههایی به سوی تمدن بزرگ را بر روی ما بگشایند، نخست دستور بدهند تا قبلش دروازههای کاملاً گشوده بر واردات همهگونه کالاهای فرنگستان را مدتی ببندند تا دانشگاهیان انگیزهای بیابند و به دنبال یافتن راه حلهایی برای تولید آن همه کالا بروند». در میان بهت بقیه اعضای حاضر از چنین شهامتی، طبعاً کسی از میان ما فرهنگستانیان، چیزی برای اضافه کردن نداشتیم. این شد که بعد از لحظاتی سکوت، خود رئیس ادامه دادند که پیشنهادی است قابل تأمّل و در بعضی از کشورها مانند چین، به همین روشها روی میآورند. ولی خب، آنها دارای ایدئولوژیهایی هستند که ما آنها را قبول نداریم!»