فرهنگ و هنر

خطبه‌ای از امام حسین (ع) که سبب بیداری «حرّ» شد

خطبه‌ای از امام حسین (ع) که سبب بیداری «حرّ ریاحی» شد

حرّ ریاحی که متوجه شد کوفیان عزیمت جدال با آن حضرت را دارند از عمر سعد پرسید "آیا با این مرد نبرد خواهی کرد؟"، گفت بله، به‌خدا سوگند، نبرد سختی کنم که کمترین درجه آن پریدن دست و سرها باشد.

به گزارش مشرق، «حرّ ‌بن یزید ریاحی» از نژاد قبیله تمیم است. وی از خاندان حرّ است که در زمان جاهلیت و در دوره اسلام از بزرگان بودند. حرّ که از بزرگان و جنگ‎آوران شهر کوفه بود، از قادسیه مأمور شد همراه با سپاهش جلوی کاروان امام حسین (ع) را بگیرد که سرنوشت چیز دیگری برای او رقم زد.
این نکته در رفتار جناب «حرّ» بسیار حائز اهمیت است که در طول مدتی که امام حسین علیه السلام را مشایعت می‎کرد تا مانع ورود حضرت به کوفه شود، یک مورد هم نسبت به ایشان جسارت به خرج نداد و معلوم بود که او دارای طینتی پاک و فطرتی زلال است که نیاز به مقداری تلنگر از جانب خلیفةالله دارد تا به لشکر حق بپیوندد. حرّ در طی مدتی که پا به پای کاروان حسینی حرکت می‎کرد، مدام شیفته رفتار و اخلاقیات حضرت می‎شد تا جایی که در مکانی همراه با سپاهش پس از اذن امام (ع) پشت سر ایشان و سایر کاروانیان نماز خواند. (کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج5، ص79). بالأخره ماجرای حرّ و کاروان حسینی به کربلا ختم شد، در جایی که امام حسین علیه السلام شروع به سخنرانی کرد.

بیشتر بخوانید:

شناسایی طول روز و تطبیق تاریخی عاشورا

شرح شهادت حضرت قاسم به روایت مقام معظم رهبری

روز ششم محرم چه بر کاروان حسینی گذشت؟

امام حمد و ثنای خدا را به‌بهترین طرزی که ویژه مقام آن حضرت بود به‌جای آورده و بر رسول خدا و ملائک و پیغمبران درود فرستاد و چنان سخن ایراد کرد که هیچ‌کسی پیش از او و پس از او در چنین مقامی بدان بلاغت قفل از دهان نگشود. فرمود:

«اما بعد، به حسب و نسب من توجه کنید و ببینید من کیستم. آنگاه به خود بازگشته خواهید فهمید که سخت اشتباه کرده‌ای و شایسته است خود را ملامت کنید. متوجه باشید آیا کشتن و دریدن پرده احترام من مناسب با حال شماست، آیا من پسر دختر پیغمبر شما نیستم؟ آیا من فرزند وصی و پسرعم پیغمبر شما و نخستین مؤمنان به خدا و تصدیق‏‌کننده به آئینی که از طرف خدا آورده نیستم؟ آیا حمزه سید الشهداء عموی من نیست؟ آیا جعفر طیار که با دو بال در بهشت پرواز می‌‏کند عموی من نیست؟ مگر فرموده رسول خدا را درباره من و برادرم نشنیده‌‏اید که فرمود حسن و حسین دو آقای جوانان بهشت‏‌اند؟»
فَانْظُرُوا مَنْ أَنَا ثُمَّ ارْجِعُوا إِلَی أَنْفُسِکُمْ وَ عَاتِبُوهَا فَانْظُرُوا هَلْ یَصْلُحُ لَکُمْ قَتْلِی وَ انْتِهَاکُ حُرْمَتِی أَ لَسْتُ ابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکُمْ وَ ابْنَ وَصِیِّهِ وَ ابْنِ عَمِّهِ وَ أَوَّلِ الْمُؤْمِنِینَ الْمُصَدِّقِ لِرَسُولِ اللَّهِ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِ أَ وَ لَیْسَ حَمْزَةُ سَیِّدُ الشُّهَدَاءِ عَمِّی أَ وَ لَیْسَ جَعْفَرٌ الطَّیَّارُ فِی الْجَنَّةِ بِجِنَاحَیْنِ عَمِّی أَ وَ لَمْ یَبْلُغْکُم‏ مَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ لِی وَ لِأَخِی هَذَانِ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّة

«اگر آنچه را اظهار می‌کنم، تصدیق کردید به حق رسیده و درب حقیقت را به‌روی خود گشوده‌‏اید؛ زیرا من از آغاز عمر که شنیدم خدا دروغگویان را سرزنش می‌کند، دروغ نگفته‌‏ام و اگر سخن مرا نمی‌پذیرید و تکذیب می‌‏کنید، میان شما افرادی هستند که اگر این حقیقت را از آنان جویا شوید به‌راستی پاسخ شما را خواهند داد. اینک از جابر انصاری و اباسعید خدری و سهل ساعدی و زیدبن ارقم و انس‌بن مالک که همین بیانیه را از رسول خدا(ص) شنیده‌‏اند بازپرسی کنید، آیا همین فرموده کافی نیست که دست از کشتن من بردارید؟!».

فَإِنْ صَدَّقْتُمُونِی بِمَا أَقُولُ وَ هُوَ الْحَقُّ وَ اللَّهِ مَا تَعَمَّدْتُ کَذِباً مُنْذُ عَلِمْتُ أَنَّ اللَّهَ یَمْقُتُ عَلَیْهِ أَهْلَهُ وَ إِنْ کَذَّبْتُمُونِی فَإِنَّ فِیکُمْ مَنْ لَو سَأَلْتُمُوهُ عَنْ ذَلِکَ أَخْبَرَکُمْ سَلُوا جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیَّ وَ أَبَا سَعِیدٍ الْخُدْرِیَّ وَ سَهْلَ بْنَ سَعْدٍ السَّاعِدِیَّ وَ زَیْدَ بْنَ أَرْقَمَ وَ أَنَسَ بْنَ مَالِکٍ یُخْبِرُوکُمْ أَنَّهُمْ سَمِعُوا هَذِهِ الْمَقَالَةَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص لِی‏ وَ لِأَخِی أَ مَا فِی هَذَا حَاجِزٌ لَکُم‏ عَنْ سَفْکِ دَمِی‏

شمر ملعون گفت "من خدا را با شک و تردید عبادت کرده باشم اگر بدانم که تو چه می‌‏گویی!"، حبیب‌بن مظاهر به‌پاسخ او گفت "به‌خدا من چنان می‏‌بینم که تو با 70 شک و تردید خدا را عبادت می‌‏کنی و من گواهم اینکه می‏‌گویی نمی‌دانم چه می‏‌گوید حق همین است، زیرا قلب تو سیاه و مهر شده است".

امام حسین علیه‌السلام پس از این باز قفل خاموشی برداشته، فرمود «اگر در شکید و گمان ندارید که من بحق باشم لیکن در اینکه فرزند دختر پیغمبرم که قابل برای شک و انکار نیست؛ زیرا سوگند به خدا در شرق و غرب عالم فرزند دختر پیغمبری به‌غیر از من میان شما و سایرین نیست؛ وای بر شما، مگر کسی از شما را کشته یا مال شما را نابود کرده‌‏ام یا قصد قصاص دارید که این گونه آماده قتل من شده‌‏اید؟»، هیچ کس پاسخ نداد.

آنگاه امام حسین، شبث‌بن ربعی و حجاربن ابجر و قیس‌بن اشعث و یزیدبن حارث را مخاطب ساخته فرمود «مگر شما نامه ننوشتید که باغهای ما سبز و خرم شده و میوه‌‏ها رسیده، با یاران خود به‌سمت ما عزیمت کن؟».قیس پاسخ داد ما از این حرفها اطلاعی نداریم و همین قدر می‌دانیم باید زیر بار حکم پسرعم خود درآیی و او حتماً با تو به‌نحوی که دوست می‌داری رفتار می‏‌کند.

امام فرمود «به‌خدا سوگند، من دست خواری به شما نمی‌دهم و مانند بندگان فرار نمی‏‌کنم. ای بندگان خدا، به خدای خود و شما پناهنده‌‏ام، کاری نکنید از دربار فیض خدا رانده شوید؛ من به خدای خود و شما پناه می‌‏برم از هر خودخواهی که به یوم حساب ایمان نمی‏‌آورد.»
وَ اللَّهِ لَا أُعْطِیکُمْ بِیَدِی إِعْطَاءَ الذَّلِیلِ وَ لَا أَفِرُّ فِرَارَ الْعَبِید ثُمَّ نَادَی یَا عِبَادَ اللَّهِ‏ إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ‏ (سوره دخان آیه20) أَعُوذُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ مِنْ کُلِّ مُتَکَبِّرٍ لا یُؤْمِنُ بِیَوْمِ الْحِسابِ‏.(سوره غافر آیه27)

آنگاه مرکب خود را خوابانیده به عقبة‌بن سمعان دستور داد ناقه‌‏اش را پابند زد (این عمل حاکی از آنست که «ما سر نزاع با شما نداریم»).

حرّ ریاحی که متوجه شد کوفیان عزیمت جدال با آن حضرت را دارند از عمر سعد پرسید «آیا با این مرد نبرد خواهی کرد؟»، گفت بله، به‌خدا سوگند، نبرد سختی کنم که کمترین درجه آن پریدن دست و سرها باشد. پرسید «آیا از آنچه بیان فرمود عبرت نگرفتید و پی به مقام او نبردید؟»، پاسخ داد اگر کار به‌دست من بود چنان است که تو در نظر گرفته‌‏ای لیکن پسر زیاد نمی‏‌گذارد خواسته من عملی شود.

منبع: تسنیم

  • شهر خبر

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دو × 5 =

دکمه بازگشت به بالا