روضه هشت نفره روبروی مغازه تعویض روغنی
دیشب که از مسجد ارک برمیگشتم دیدم جلوی یک مغازه تعویض روغنی صندلی گذاشته اند یکی بلند گو گذاشته و هفت هشت نفر دورش جمع شده اند می خوانند و میگریند…
گروه فرهنگ و هنر مشرق – سمیه جمالی، شاعر و نویسنده، به مناسبت این روزها و شبها، یادداشتی را در اختیار مشرق قرار داد؛
چند ماه بود، همه دل نگران محرم بودیم؟ هرکس که نمک عزای ثارالله را چشیده دست و پا گم کرده بود.
هیچ کس نمیدانست چه میشود! هیچ منبری، هیچ نوکری، میاندار و پیرغلامی …
گفتیم لابد امسال دهه اول سوت و کور برگزار خواهد شد هی نشستیم غصه خوردیم؛ تراژدی ساختیم. گفتیم قرنهاست در بحبوحه جنگ زیر بمباران، در فشار بگیر و ببند سلاطین دنیا، با وجود خطر جانی و حبس دوره رضاخانی، با قحطی و تنگدستی، زمان بیماری وبا …روضه برپا شده است.
چرا راه دور برویم سال هشتاد و شش که سرمای بیسابقه استخوان ترکان بود پشت وانت و موتور خود را به مجالس رساندیم؛ با شال دور دهان و دستکش زمخت پشمی در دست در خیابان ها و کوچه ها سینه زدیم. تب کردیم اما نگذاشتیم حرارت مراسم آقا کم شود.
امسال تجربه ای مشابه نداشتیم، ستاد کرونا دستورالعمل صادر کرد عده ای از برگزاری مراسم انصراف دادند عده ای طبق دستور محل ها را آماده کردند، برخی جاها مناسب برگزاری مجلس تشخیص داده نشد،یکی دو شب مانده به مراسم تمام رشته هاشان پنبه شد.
شب اول رسید، هلال نازک ماه محرم به جلوه در آمد.
حاج محمود کریمی مداح مشهور هیات چندین هزارنفری اش در شمال تهران را تعطیل کرد، یک بلندگوی دستی برداشت همراه وانت دوره افتاد در خیابان ها و حومه شهر روضه خوانی کرد. مادحان اسم و رسم دار دیگر هم همین روش را در پیش گرفتند. مهدی رسولی در زنجان، هم مراسم خودش را راه انداخت(طبق پروتکل ها) هم رفت جلوی در خانهٔ پدران و مادران شهید چهارپایه گذاشت مداحی کرد.
چهارپایه خوانی رسم قدیم بازاربزرگ تهران دوباره در سراسر شهر مرسوم شده.
دیشب که از مسجد ارک برمیگشتم دیدم جلوی یک مغازه تعویض روغنی صندلی گذاشته اند یکی بلند گو گذاشته و هفت هشت نفر دورش جمع شده اند می خوانند و میگریند.از دیدن این حجم اخلاص هر پنج نفر راکب ماشین چشم هایمان ستاره باران شد.
نزدیک خانه ما خط راه آهنی بود که چند سال است جمع شده و مسیر را شن ریخته و فضای سبز ایجاد کرده اند. محل بسیار وسیع طویل و خوش منظره ایست. هر غروب عده ای نوجوان در حال تجهیز هیات هستند گونی انداخته رویش را فرش میکنند صندلی چوبی چیده و نوارهای سبز و قرمز دورش می بندند. هر شب تمام تجهیزات را جمع میکنند تا فردا. هرچه میبینم بیسابقه است. خلوص کامل! دل مردم مثل الماس شده است!
حسینیه مکتب تشیع ابتدای خیابان بهشت را داربست زده و مردم پس از عبور از دوش ضدعفونی با فاصله منظم روی صندلی ها مینشینند.
روضه های خانگی کوچک که مدت ها از رونق افتاده بود دوباره جان گرفته است. عکس های زیادی با هشتگ روضه خانگی می بینم چند نفر با اعضای خانواده خود در منزل پدربزرگ جمع شده اند یا چند همسایه در پارکینگ رو بازی… از غربت ابیعبدالله میگویند و ناله سر میدهند.
مسجد جامع ابوذر مسجدی که در تاریخ انقلاب نامی و داستان هایی دارد، پنج_شش سال قبل تابستان ها بساط نماز جماعت را به بوستان نزدیک خانه پدری میکشاند، مدتی بود این رسم دیگر برچیده شده بود؛ امسال به برکت محرم خاص دوباره در بوستان ما صدای اذان و عزاداری پیچید. هیات ها نوبت به نوبت میآیند در پارک شهدای گمنام مراسم میگیرند. منزلت هر جایی به اندازه معرفتش است نه وسعتش!
درِ مدرسهٔ سرکوچه مان باز است، توی حیاط سرک میکشم؛ صندلی چیده اند جلوی در بنری نصب کردهاند: که نوشته هیات سلطانیهایهای مسجد ولیعصر عجّل الله. خیلی دوست دارم به یاد سابق سری بهشان بزنم.
مدرسه های زیادی این گونه دیدم؛ حتی ورزشگاهها، حیاط وسیع دانشگاه افسری، پارکینگ عظیم پارک ارم، پشت بام ها… همه جا حسینیه شده است. گرداننده ما نبودیم تا امروز هم، محول الحول و الاحوال گرداننده اصلی بود.
چقدر شنیدیم:
میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
حجب ظاهری براشته شد،پرده ها افتاد نوای حسین جان به سطح شهر آمد، هیچ تکیه ای دیوار و مرز ندارد.
شاید همه امتحان شدیم امتحان شهرت، ابتلاء ترس از دوری یار. بس که بار عام بود مجلس ارباب شکر نعمت فراموش مان شد، مثل نفس که تا هست عادیست، وقتی به چشم میآید که نیازمند ونیلاتور شود. حالا بر هر نفس که در بارگاه جانان میآید و میرود هزاران شکر واجب است.