هشدار؛ مراقب آدرنالین خونتان باشید!
جناب مهرنیا بهجز این کتاب، یک دوره چندجلدی دیگر هم به کمک همین انتشارات سوره مهر منتشر کرده که به نوعی میشود آن را دایرهالمعارف خلبانان حاضر در هشت سال دفاع مقدس دانست.
به گزارش مشرق، هرچند در روایتهایی که از دفاع مقدس شده، درباره نیروی هوایی و خلبانان آثار زیادی تولید نشده، اما همین اندک آثار هم آنقدر جذاب هستند که نشود از کنارشان بیتفاوت گذشت. آنچه در ادامه میآید گپ زدن از بعضی از این آثار است. مرورشان خالی از لطف نیست.
زره به تن کنید!
از حضرت حسام، دبیر قفسه مناسبت موضوع را پرسیدم. گفت شهادت شهید حسین لشکری! خب پس انتظار نداشته باشید سیاهه خاطرات خلبانها را با کتابی جز کتاب جناب لشکری بیاغازیم. پس بگذارید بیمقدمه بروم سر اصل مطلب و از حواشی کم کنم. اسم کتاب برگرفته از تعداد روزهای اسارت زندهیاد لشکری است در بند زندان رژیم بعث. به عبارت دقیقتر اگر این اعداد را تقسیم بر ۳۶۵ روز بکنید، آنچه در مقسوم علیه تقسیم باقی میماند (۷/۱۶) همان مدت اسارت زندهیاد لشکری است به سال. گردش کنید همان عدد تقریبی ۱۷ سال حاصل میشود. کتاب را انتشارات عقیدتی سیاسی ارتش جمهوری اسلامی منتشر کرده. گویا از مرحوم لشکری حدود ۲۵۰۰ صفحه خاطرات بر جای مانده که عصاره آن خاطرات در این کتاب آمده.
فشرده کردن ۱۷ سال اسارت در یک کتاب کار سادهای نیست. آن هم خاطرات خلبانی که دو روز قبل از شروع رسمی جنگ اسیر شده و ۱۷ سال بعد به ایران برمیگردد. به حکم آب دریا را گر نتوان کشید/ هم بهقدر تشنگی باید چشید به آن نگاه کنید. صدام به خلبان لشکری به چشم این نگاه میکرده که اگر روزی قرار باشد ایران با متهم به شروع جنگ کند، لشکری بهترین سند است. به همین علت هم بعد از پذیرش قطعنامه او را از سایرین جدا کرد و لشکری باقی سالهای اسارات تا آزادی را در خانهای امن در بغداد و تحت نظارت ماموران امنیتی گذراند. خواندن شرح تمام این سالها اعصابی پولادین میخواهد. قبلش زره به تن کنید!
کبراهای زهرآگین را فراموش نکنیم
تا نام خلبانها را به زبان میآوریم ذهن همه میرود سمت جنگنده و شکاری و هواپیما. این وسط خلبانهایی هم بودهاند که اتفاقا از دل آسمان با دشمن بعثی جنگیدهاند، اما در کابین هواپیما. نمونهاش خلبانهای بالگرد که نیروهای زمینی و رزمندگان همیشه به آنها به چشم فرشتههای نجات نگاه میکردند. «وقتی پلنگ خواب است» خاطرات یکی از همین خلبانان است. بالگردهای جنگی که بلای جان تانکهای صدام میشدند و اگر سن و سالتان به قدر نویسنده این سطور باشد احتمالا در سریال «سیمرغ» با بخشهایی از هنرنماییهای این خلبانان آشنا شدهاید.
اجمالا آنکه انتشارات سوره مهر رفته سراغ سرهنگ خلبان حسین وکیلی که در طی سالهای جنگ خلبان بالگرد کبری بوده و همرزمش شهیدان شیرودی و کشوری. خلبان وکیلی هم زبان به خاطرات گشوده و از زمان ورود به دانشکده خلبانی گفته تا روزهای دفاع مقدس و رفتن به جنگ توپ و تانکهای بعثیها.
همینقدر در جگردار بودن خلبانان کبری بدانید که آنها برخلاف خلبانان هواپیماهای شکاری، سیستمی به نام ایجکت ندارند که اگر پرندهشان هدف قرار گرفت، بتوانند از بالگرد بیرون بپرند. به هر ضرب و زوری شده باید روی زمین بنشینند تا بتوانند از کابین بالگرد بیرون بیایند و خب اگر نیایند باید با شعلههای آتش بسازند و بسوزند. به همین دلیل هم خلبان وکیلی شاهد سوختن خیلی از همرزمانش بوده. فاتحهای نثار کنید هدیه به روح همه شهدای هوانیروز!
نبرد در آسمان
آقا داشتیم اف-۱۴ها را فراموش میکردیم. اصلا همه جذابیتهای خلبانی و فراز و فرودهای هواپیماهای شکاری در دل آسمان یکطرف و خاطرات این خلبانهای اف -۱۴ یک طرف دیگر. قبل از اینکه برویم سر اصل موضوع تا بدانید قرار است در این بخش از چه کسی صحبت کنیم. این توضیح فنی را خدمتتان عرض کنم که هواپیماهای جنگی و شکاری معمولا یا شکاریهای رهگیرند یا شکاریهای بمبافکن.
شکاریهای رهگیری ماموریت اصلیشان حفاظت از آسمان و حریم هوایی است. اگر یکوقت هواپیمای دشمن هوس تجاوز به حریم هوایی یک کشور را کرد این خلبانان هواپیماهای رهگیر هستند که سراغش میروند و در دل آسمان به جان جنگنده متجاوز دشمن میافتند. به عبارت بهتر وظیفه اصلی خلبانان رهگیر، جنگ با هواپیماهای دشمن در وسط آسمان است. اینها را گفتم که بگویم؛ اف -۱۴ یک جنگنده رهگیر است.
انتشارات عماد فردا در کتاب «نبرد در آسمان» رفته سراغ یک خلبان اف ـ ۱۴ و شخم زدن خاطراتش و یک اثر جذاب و مهیج را تولید کرد که خیلی جاها هنگام خواندن، نفستان در سینه حبس میشود. خاطرات سرتیپ خلبان فضلا… جاویدنیا قطعا و یقینا فیوز شما را میپراند. فکر کنید کسی نشسته و دارد خاطراتش از سالهای جنگ را میگوید که هر نوع ماموریتی را که تصورش را بکنید تجربه کرده از اسکورت کاروان نفتکشهای ایرانی در خلیج فارس بگیرید تا اسکورت هواپیمای رهبر انقلاب در زمان ریاست جمهوری تا افتادن توی تله چهار فروند میراژ عراقی که در نهایت با منهدم کردن یکیشان از دامی که برایش ریختهاند میگریزد. خلاصه که خواندن «نبرد در آسمان» حسابی آدرنالین خونتان را بالا میبرد.
سلام بر شیرودی
گروه شهید ابراهیم هادی را همه با کتاب «سلام بر ابراهیم» میشناسند. جالب است بدانید که این گروه یک کتاب خلبانیطور هم در کارنامه خودش دارد. داریم از کتاب «بر فراز آسمان» صحبت میکنیم. بر و بچههای گروه شهید ابراهیم هادی در این کتاب رفتهاند سراغ تعدادی از دوستان و آشنایان و همرزمان و خانواده شهید علیاکبری شیرودی، خلبان نامدار کبراهای زهرآگین هوانیروز. حتما با شهید شیرودی و شهید کشوری در سریال سیمرغ آشنا هستید. جالب است بدانید شهید شیرودی تا پیش از آشنا شدن با شهید کشوری از داش مشتیهای هوانیروز ارتش بوده و حتی در مدتی از خدمت خود پیش از انقلاب در پایگاه کرمانشاه، نماز هم نمیخواند.
آشنایی با شهید کشوری و بعد هم آشنایی با شخصیت امام خمینی(ره) و بعدش هم انقلاب، شیرودی را به جایی رساند و چنان شخصیت او را کنفیکون کرد که بعد از انقلاب و بعد هم در زمان جنگ تبدیل شد به یک شخصیت تمامعیاری که از جوانمردان تاریخ صدر اسلام میخوانیم. بین خودمان بماند رهبر انقلاب جایی درباره شهید شیرودی گفته اولین افسر ارتشی بود که در نماز به او اقتدا کردم. خلاصه که مراقب قضاوتهایتان در مورد آدمها باشید.
جدای از همه اینها، شهید شیرودی در حوزه حرفهای خودش هم یک آدم کاردرست به تمام معنا بوده. حالا حالاها مانده تا حق مطلب ادا شود در مورد شرح نبرد و بلاهایی که سر گروهکهای تجزیهطلب و بعدها یگانهای زرهی ارتش بعث در عراق آورد.
مراقب کابلهای برق باش!
همین الان اگر از یکی توی خیابان بخواهید در مورد عباس دوران حرف بزند احتمالا اولین چیزی که به ذهنش برسد بزرگراه شهید دوران در پایتخت است و در نهایت هم لغو اجلاس کنفرانس سران غیرمتعهدها در بغداد. حالا اینکه سوای این دو موضوع، عباس دوران که بوده و چه کرده و چه خصوصیات و ویژگیهای داشته خیلی اطلاعاتی نیست. احتمالا همین موضوع هم باعث شد که انتشارات صریر برود سراغ این اعجوبه نیروی هوایی و خلبان زبردست فانتوم و یکی از دو سه خلبانی که نابودی نیروی دریایی عراق را به نام خود سند زدهاست.
شهید دوران تا پیش از شهادت، رکورددار پروازهای جنگی برونمرزی است؛ درونمرزها بماند! حساب و کتاب کرده بودند که از زمان شروع جنگ (شهریور ۵۹) تا زمان شهادت (تیر ۶۱) به طور متوسط روزی یک و نیم پرواز جنگی برونمرزی داشته. یعنی که یعنی! استاد در پرواز هم خیلی متهورانه و با مهارت بوده. در همین پرواز آخر و پیش از کوباندن لاشه نیمهجان فانتوم به ساختمانی در بغداد، کمکخلبانش برحسب دستوری که خود دوران پیش از پرواز داده بوده ایجکت میکند و زنده میماند و اسیر میشود و بعدها هم به ایران بازمیگردد. الغرض که کمکخلبانش زنده است.
همین جناب کمکخلبان نقل میکند که در همین پرواز آخر، دوران با سرعتی نزدیک به هزار کیلومتر بر ساعت برای فرار از چنگ رادارها و پدافندهای موشکی عراق آنقدر پایین پرواز میکرد که کابلهای فشار قوی کنار جاده تقریبا همسطح کابین خلبان بودهاند. حتی در یک مورد و برای عبور از کابلها، کمکخلبان از دوران میپرسد که از پایین کابل میگذرند یا از بالا؟ دوران حالا یک قهرمان ملی است. جالب است بدانید که ۲۰ سال بعد و در سال ۶۱ بقایای پیکر عباس دوران که صرفا چند استخوان بود به ایران بازگردانده و در شیراز به خاک سپرده شد. «بمبی در کابین» را از انتشارات صریر بخوانید تا متوجه شوید چه مردان و زنان بزرگی برای حفظ ایران از گزند بیگانه، خود را قربانی کردهاند.
حمله هوایی به الولید
بین خلبانهای کاردرست نیروی هوایی کسانی هم بودهاند که بعد از جنگ و اتمام خدمتشان در ارتش و بازنشسته شدن، قلم به دست گرفتهاند تا شرح قهرمانیهای همرزمانشان را مکتوب کنند. نمونهاش همین جناب سرتیپ خلبان احمد مهرنیا. استاد بعد از بازنشستگی یکدوره دوباره فعالیت را آغاز کرده، اما این مرتبه در تولید محتوا و کتاب برای ثبت و ضبط شدن خاطرات همرزمان سابق خودش در نیروی هوایی. تا الان هم کتابهای متعددی را با همکاری انتشارات سوره مهر منتشر کرده. شخصا اگر بخواهم بین آن آثار دست به انتخاب یکی بزنم، قطعا و یقینا انتخابم «حمله هوایی به الولید» خواهد بود.
فیلمش را دیدهاید (حمله به ۳H) و داستانش را میدانید دیگر! صدام تون به تون شده برای آنکه هواپیماهایش از حملههای ضربتی خلبانان ایرانی در امان بماند، همه را جمع کرد و به منتهیالیه مرزهای غربی عراق در نواحی هممرز با اردن منتقل کرد. نزدیک همین جایی که اخیرا جنگندههای آمریکایی برای هواپیماهای مسافربری ایرانی ماهان ایجاد مزاحمت کردند.
صدام تصور میکند چون این پایگاهها خارج از برد جنگندههای ایرانی هستند (برای گذشتن از عرض عراق و رفتن به آن سوی این کشور، سوخت زیادی لازم بود) لاجرم از دست ایرانیها هم در امان است غافل از آنکه نیروی هوایی ارتش برای آن هم طرح و برنامه دارد. معاونت عملیات نیروی هوایی نشست و طرح و برنامه ریخت و خروجیاش هم شد همان قصهای که در فیلم «حمله به اچ۳» دیدید. با این تفاوت که حقیقت در مورد آن هواپیمای آخر که در فیلم دچار مشکل شد و در جادهای در غرب ایران به زمین نشست چیزی دیگری بود. در واقعیت ماجرا آن هواپیما مجبور شد در فرودگاهی متروکه در سوریه به زمین بنشیند که خب مسؤولان وقت نیروی هوایی در زمان ساخت فیلم «حمله به اچ۳» ترجیح دادند بنا به ملاحظات روایت دیگری از ماجرا داشته باشند.
جناب مهرنیا بهجز این کتاب، یک دوره چندجلدی دیگر هم به کمک همین انتشارات سوره مهر منتشر کرده که به نوعی میشود آن را دایرهالمعارف خلبانان حاضر در هشت سال دفاع مقدس دانست. استاد در این دوره ۴جلدی تک به تک خلبانانی که در جنگ حاضر بودهاند را گردآوری و معرفی کرده. برایش فرقی هم نداشته که خلبان جنگنده شکاری باشد یا ترابری هرکولسِ سی ــ ۱۳۰ یا هواپیماهای غولپیکر سوخترسان. خلاصه که این دوره یک دانشنامه عظیمی است برای خودش. طالب اطلاعات دقیقتر در مورد پرسنل نیروی هوایی در زمان جنگ بودید این دوره را از دست ندهید.
به دام انداختن شیطان در آسمان
نمیشود از کتابهای معرفی و شرح عملیاتهای خلبانان و نیروی هوایی حرف زد، ولی از عملیات دقیق و بینقص رهگیری و به زمین نشاندن عبدالمالک ریگی، تروریست معروف شرق کشور در آسمان ایران حرف نزد. اجمالا بدانید که عملیات به زور به زمین نشاندن هواپیمای حامل ریگی هم برای خودش یک فیلم سینمایی مهیج و جذاب است. عملیاتی که البته بخش مهمی از آن به طرح و اجرای نیروی هوایی بازمیگردد و خلبانی که با معرف شناسایی «دنای آلفا» که هیچکس بهجز مسؤولان نیروی هوایی نمیدانند کیست. اصلا اجازه بدهید به جای حرف اضافه بخشهایی از کتاب را با هم مرور کنیم:
«زمان هنرنمایی دنای آلفا بود. مجوز هم صادر شده بود: از کاروان به دنای آلفا! خودتان را سمت چپ هواپیمای هدف قرار داده و خلبان را تفهیم کنید که رهگیری شده است! پاسخ خلبان ایرانی، آرام و قاطع بود: شنیدم؛ تمام! خلبان ایرانی روی باند گارد با انگلیسی فصیح و شمرده، خلبان بویینگ را خطاب قرار داد: لیما یانکی نوامبر ۴۵۴! این صدای شکاری نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران است؛ هواپیمای شما رهگیری شده است.
از سمت چپ برای نشستن در بندرعباس گردش کنید! درخواستش را دو بار دیگر تکرار کرد؛ پاسخ فقط سکوت بود. تنها ۶ دقیقه تا خروج از ترمینال راداری ایران باقی مانده بود. آلفا دستبردار نبود و حساب ثانیههای پرواز را بهخوبی کرد: «لیما یانکی نوامبر ۴۵۴! برای آخرین بار اخطار میکنم، این صدای شکاری نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران است. شما رهگیری شدهاید و باید برای فرود از سمت چپ گردش کنید!
خلبان آلفا در ادامه دستش را بر ماشه مسلسل فانتوم فشرد و در چند متری کابین بویینگ مسافری و در تاریکی شب آسمان مرکز کرمان، خطی از آتش ترسیم کرد. او در حال مرور مرحله بعدی رهگیری بود که میتوانست عواقب بحثبرانگیزی علیه امنیت ملی داشته باشد.» خب تا همینجایش هم بس است. طالب خواندن بیشتر بودید بروید سراغ کتاب «در چنگال عقاب» که انتشارات مکعب آن را منتشر کرده.
*محمدصادق علیزاده روزنامهنگار / ویژهنامه قفسه / روزنامه جام جم